دانلود رمان خیال تو با لینک مستقیم و رایگان
وقتی اتومبیل موریس پدرم در مقابل خانه پدربزرگپارک کرد پیش از آنکه اجازه خارج شدن داده شود .
پدرم بسوی بچه هایش نگاه کرد و بالحنی کاملا جدی گفت:خوب گوش کنید چه میگویم همگی تان باید کاملا مراقب رفتارتانباشید
و کوچکترین خطایی نکنید همگی کاملا مودب باشید و پدربزرگ را نرجانید فهمیدیدچه گفتم؟
هیچکس حرفی نزد اما پدر گفت:آرام پیاده شوید و پشت در بمانید تا خودم زنگبزنم .
من و خواهرم و دو برادر یک صف پشت در خانه پدربزرگ درست کردیم
تا وقتی پدرپیاده شد و خودش زنگ در حیاط در را فشرد لحظاتی طول کشید
تا در بروی پاشنه چرخید واندام عمو غلام نمایان شد پدر ضمن دست دادن و حال و احوال پرسیدن سوال کرد:تو چرادر را باز کردی ننه کجاست؟
عمو غلام نگاهی به پشت سر پدر انداخت
و با خنده گفت:ننهتوی مطبخ است بچه ها را صف کردی؟