قسمتی از داستان : بعد از شیش سال تنهایی و مبارزه با عشق و غرور و از دست دادن حامی تو غربت، بالاخره وقتش بود برگردم. امروز قرار بود بعد از شیش سال دوباره پا تو خاکی بذارم که اون نامرد باعث شد ولش کنم. قدم تو شهری بذارم که برای اولین بار خیلی از احساسات رو تجربه کردم؛ آره امروز برمیگشتم ایران! برمیگشتم تا چیزی که چندسال پیش ول کردم رو صاحب بشم و برای احساسم بجنگم!
با آهنگی که از تلوزیون پخش میشد زمزمه میکردم و آماده میشدم. هر چند وقت یک بار هم لگدی میزدم به لباسهایی که زیر پام میاومد و اونها رو به طرف دیگهی اتاق شلوغم میفرستادم.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.