دانلود رمان شیرین ترین اشتباه زندگیم با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده:fatemeh135700
تعداد صفحات:252
نمیدونم اسمش رو چی بذارم، عشق؟ اشتباه؟ سادگی؟ تنها اشتباه من فقط سادگی بود، فقط عشق بود، شایدم گناه! همهی بدبختی من از اون شب کذایی شروع شد.
با ورود اون توی زندگیم، همه چیز زیر و رو شد؛ باورام، اعتقاداتم، عقایدم، همه چیز عوض شد.
شاید بچگی کردم که باورش کردم، شاید اشتباه کردم بهش علاقهمند شدم، فقط میتونم خودم رو، حالم رو، آیندهم رو دست تقدیر بسپارم!
نور آفتاب که به صورتم میخوره داد میزنم:
– مامان، پردهها رو بکش.
مامانم مثل همیشه داد میزنه:
-دختر، پاشو لنگه ظهره! بیا کمکم کن الان بابات وخواهرت میان، اون وقت تو خوابی!
در حالی که به سمت دستشویی میرم، میگم:
– چشم مامان خانوم، الان میام کمکت میکنم.
بعدش میرم مامانم رو میبوسم که باز صداش در میاد.
دختر، ول کن من رو! هزار دفعه بهت گفتم با صورت خیس کسی رو نبوس! ای خدا، از دست این دختر! هیچ وقت نمیخواد بزرگ بشه…! بشین صبحونهت رو بخور، بعدش هم سالاد رو درست کن.
-چشم مامان خانوم.
سالادم که تموم میشه، میرم حولهم رو بر میدارم که یک دوش ده دقیقهای بگیرم.
خشک کردن موهام که تموم میشه میرم سمت گوشیم که صدای آیفون میاد. مامانم گفت:
-سحر، برو ببین کیه، حتما خواهرت برگشته.
افاف رو برمیدارم.
– کیه؟
– منم.
در رو باز میکنم.
– سلام، من اومدم.
– سلام آجی، خوش اومدی!
مرسی عزیزم، مامان کو؟
در این حین صدای مامان در میاد:
– کیه سحر؟
– سلام، منم مامان، میرم لباسهام رو عوض کنم و بیام کمک.
بازم صدای آیفون در میاد، این دفعه بابا جونمه.
-سلام بابایی، خسته نباشی.
-سلام دختر بابا، درمونده نباشی.
مامان: سلام حاجی، خسته نباشی.
-سلامت باشی خانم.
مامان: سحر برای بابا چایی بیار دخترم.
میرم که برای بابا چایی بیارم. کتری رو میذارم که جوش بیاد، توی فکر میرم. من هجده سالمه و تازه کنکور دادم و منتظر نتیجهام. یک خواهرم بیشتر ندارم،