نویسنده : سیده پریا حسینی دانلود رمان متاهل برای موبایل وکامپیوتر از ناب رمان خلاصه :
هیچکس نمیدونه که عشق چهطور اونو پیدا میکنه و چهطور قلب سیاه شدهی پسری که از همه چی خسته هست رو دوباره زنده میکنه، پسر داستان ما معنی کلمهی خوشبختی رو خیلی وقته یادش رفته و تا میخواد اونو یاد بگیره خبری از گذشته و دروغی پوشالی همه چیز رو نابود میکنه… زنی که فیلسوف بوده و طرد شده؟! پسر داستان ما آرمان وقتی حقیقت رو میفهمه که نازنینش… متاهله…!
آرمان: توی خونه مشغول پیانو زدن بودم که چشمم به ساعت افتاد و دستام از حرکت افتاد. چهقدر دوست داشتم این ساعت نرسه و این روز اصلا نیاد! با حرص از جا بلند شدم و رفتم طبقه بالا تو اتاقم و چند دست از لباسامو بیرون آوردم و نگاهی بهشون انداختم. کدومشون برای رفتن به مراسم ختم قلبم بهتره؟ پوزخندی زدم و یه بلوز و شلوار مشکی رو انتخاب کردم و پوشیدم . نگاهی تو آیینه به خودم کردم به به چیشد، خیلی خوبه آدم برای مهمونی عشقش اینطوری تیپ بزنه نه؟ مهمونی عشقش که نه مهمونی عشقش و معشوق عشقش! یه زنجیر نقرهای دور گردنم انداختم و موهای مشکی و فرم رو کمی مرتب کردم؛ بعد سوییچ ماشین رو برداشته و از خونه بیرون رفتم. سوار ماشین شده و روشنش کردم و راه افتادم . تا رسیدن به خونه مامان اینا کلی این پا اون پا کردم، همش با خودم میگفتم یه جوری بپیچونم و نرم مثلا بگم سرماخوردم دارم میمیرم ! اما نه! دوست داشتم ببینم لاله دختردایی عزیزم و امیرسام چهقدر بهم میان! مگه میشه آدم اینو از دست بده؟ مگه میشه از فرصتی برای دیدن یار گذشت؟ یار که البته چه عرض کنم یه جادهی یه طرفه بود! اونقدر افکارم درگیر بود که نفهمیدم کی رسیدم خونه مامان اینا. پارک کردم و پیاده شدم، به سمت زنگ در رفتم زدمش و وقتی در باز شد و داخل شدم چشمم به امیرسام افتاد که عصبی تو محوطه حیاط راه میرفت و با تلفن صحبت میکرد .
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.