دانلود رمان جهانگرد کوچک
داستان خانم صفا را در بر دارد که، در شرکت تور گردشگری دایی همایونش یک راهنمای سفر موفق هست، راهنمای سفر کوچک داستان ما، یک سفر شگفت انگیز در پیش دارد با همسفری که چندان از وجود دختر، در این سفر راضی نیست …
با نعیمه یه گوشه از سالن نه چندان بزرگ خونه، ایستادیم … با وجودی که سالن و خالی کردند و صندلی چیدن، جا برای نشستن نیست … دایی هم حضور داره و این اولین باری هست، که تو مهمونی یکی از کارکنانش شرکت می کنه، البته اصرار های پریا هم بی تاثیر نبوده! … جوانه؛ دقت کردی از وقتی اومدیم یه چکه آب هم دستمون ندادن! … برم با مسئول تدارکات، یه اختلاطی کنم و برگردم
نعیمه کاملا جدی به سمت پریا که درگیر احوالپرسی با مهمون های تازه از راه رسیده هست؛ حرکت می کنه! … از نعیمه بعید نیست و از من هم انتظاری برای منع کردنش نیست؛ طبق معمول! … نعیمه، تنها دختر خاله ی من هست و البته من هم تنها دختر خالهاش هستم … هر دو پیش دایی همایون کار می کنیم، اصلا یکی از علت های علاقه ی هر دوی ما، به این رشته و کار؛ شغل دایی همایون بوده!
همین طور نمی تونم از نقش خواهرهای گرامیش، در بزرگ کردن کسب و کار تنها برادرشون و همین طور کلاس بالای کارش؛ چشم پوشی کرد! … هر چند دایی تو کار و حرفه اش جز بهترین ها محسوب میشه، یکی از تورهای معتبر گردشگری داخلی و خارجی رو می گردونه و میشه گفت که خواهراش در واقع حق داشتند تا با داداششون بزنن چشم ملت رو کور کنند! منظور هم از چشم ملت اصلا بابای بی نوای من و نعیمه و کل خاندانشون نیست؛ اصلا!