دانلود رمان پای درخت سیب با لینک مستقیم
چشمانت را به نظاره نشسته ام
همراه طلوعی که برای تماشای تو
دریا را در آغوش گرفته است
چه دیدنی می شود
چشمانی که پیوند خورده با دلم
یادت هست…
پای درخت سیب
نگاهت ماند کنج قلبم
و همان جا دست هایم
با گل سرخ عاشقی گره خورد.
(ستاره شجاعی مهر)
کلافه به ساعت نگاه کردم و جلوی در با یک پایم ضرب گرفتم. بهنام دیر کرده بود و داشت از وقت قرارم با سالومه و حنانه می گذشت؛ قول داده بودم ساعت ده حرکت کنیم. لب پایینیام را به دندان گرفتم و بند کولهام را از روی دوشم پایین کشیدم. گوشی موبایلم را برداشتم تا شماره بهنام را بگیرم. چهار بوق پشت سر هم خورد تا جوابم را داد!
– به خدا پشت ترافیک موندم…نزدیکم.
عصبی غریدم:
– خبرت نیاد…بجنب.
و تماس را قطع کردم.
به حنانه پیام فرستادم:
– نیم ساعت دیگه پیشتونم.
می دانستم پشت سرم با سالومه کلی فحش بارانم می کنند. همهاش تقصیر این بهنام بود.
هیچ وقت نمی توانستم به این بد قولیهایش عادت کنم. صدای مادرم را از پشت آیفون شنیدم:
– هنوز نرفتی جانان؟
سرم به سمت آیفون چرخید و چند قدمی پیش رفتم.
– بهنام هنوز نرسیده.
– اینطوری که خسته می شی جلوی در!
نفسم را فوت کردم:
– الان دیگه پیداش میشه.
مادر دوباره سفارش کرد:
– جانان تند رانندگی نکنیا. جاده ها آخر هفته شلوغه. سبقت مبقتم نگیر. تو راه خودت رو برو.
عادت داشتم به این نگرانی هایش. لبخند پهنی زدم و خیالش را راحت کردم:
– مامان، حنانه باهامه. اون باشه من جرأت نمی کنم بیشتر از هفتاد تا برم