دانلود رمان عصیانگر با لینک مستقیم
خلاصه :
آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری که در آخرِ این جدال و کشمکش گریبانگیرشون میشه! چاوش خان از آفتابِ سرکش میگذرد…
مهرآرا بتونم چاوش خان رو با خاک یکسان کنم
با اخم روی صندلی چرخ دار چرخیدم که یدفعه با کوبیده شدن
در اتاق به دیوار دفتر سریع از رو صندلی رییس پریدم پایین
منشی جناب رئیس با دیدن عکس العمل ام پقی زد زیر خنده
و گفت:
_ باز حس رییس بودن گرفتت کنیز شاه میرزا؟!
با جیغ جیغ گفتم _:این چه وضع ابراز وجوده زهرم ترکید!
یه دفعه جدی شد و گفت پاشو پاشو دیوونه بازی هاتو جمع کن
رئیس داره میاد اینو که گفت تو جام خشکم زد پریدم بهش :
یه ساعته وایسادی هر هر کر کر می کنی نمیتونی زودتر
حرفتو تالوت کنی؟
همونطور که داشت ترتر می زد گفت:
_ جون تو هر وقت قیافتو میبینم خندم میگیره حرفم یادم میره
با چشم غره گفتم_ :مگه قیافم چشه؟ بگو تا چشاتو از کاسه در
بیارم!
باخنده یکم نگام کرد و گفت _ :خداییش هیچی
خواستم دهن باز کنم سر تاپاشو بخاطره عیبی ک نزدیک بود
روم بزاره قهوه ای کنم که با صدای آسانسور دهنم بسته شد!
جفتمون هول کردیم سریع پریدم برگه هارو از رو میز برداشتم
و پرت کردم تو سطل آشغال
[…] دانلود رمان عصیانگر با لینک مستقیم برای موبایل و کامپی… […]