دانلود رمان آوانگارد با لینک مستقیم
سرگذشت کرانه، دختری احساسی و خودساخته که تئاتر خوانده و سعی دارد یک نمایش نامه کودکانه را به سن ببرد، در اثر یک حادثه، منجر به پرت شدن خواهر بزرگش کیمیا از پله ها و ویلچر نشینی او می شود، به دلیل حساسیت کیمیا، از سمت خانواده طرد و به خانه پدربزرگش نقل مکان می کند، بعد از مدت کوتاهی با پزشک جنتلمنی آشنا می شود که هفته ای یک بار ویزیت پدربزرگش را برعهده دارد و روابط بین آنها صمیمی و …
هر چیزی به نظر من پوسته ای دارد و به محض شکستن پوسته، هسته ای درونش است، که این هسته ذاتی دارد، این هسته ممکن است شیرین باشد یا تلخ، “منزل جدید” یه پوسته ی زیبا و هوس انگیز بود و هسته اش تلخ و گزنده و عجیب بود … من ظاهر فریبنده اش را ندید می گرفتم …
اینجا اتاق خوابی مستقل داشتم، تخت یک و نیم نفره، پرده های یاسی کبود که به ربان نقره ای مزین شده بودند
رو تختی مخملی زیبای بادمجانی و میز تحریر سفیدی که جایگاه قاب عکس هایم شده بود من میلی برای برداشتن هیچ عکسی توی خودم نمی دیدم … مهمترین قسمت این اتاق دیواری است که سراسر آینه بود، این جایزه ی شاگرد سوم شدنم در دبیرستان بود، زیباترین و عجیب ترین و تنها جایزه ای که بابت دوران تحصیل گرفته بودم …
من با رنگ ویترای رویش تصاویری که به به ذهنم می رسید می کشیدم … یا هر جمله ای که به ذهنم زیبا می آمد یا توی دهانم خوب می چرخید
انگشتم را روی شعر سهراب کشیدم و صدای پدر توی گوشم نشست: به فکر آینه ای؟
میخای به اوستا محمد سفارش بدم بیاد ابعاد اتاق و اندازه بگیره؟
… این یک باج بود یا شاید حق السکوت یا جایزه برای بهترین نمره؟
من دانشگاه را تمام کرده بودم پدر! … به سمتش چرخیدم: مگه موقتی نیست؟
رنگ از صورت جوگندمی اش پا به فرار گذاشت، لب باز کرد تا بگوید …