خلاصۀ رمان : رمان عـــــشق فــــــــــانتـزے رمانی متفاوت بادیگر رمان هایی که تا به حال خوندید. رمانی عاشقانه و فانتزی که شخصیت هایش عشقی به دور از شهوت و هوس را تجربه میکنن . عشـقی حقیقی که خیلی ها به دنبالشن. تینوش قصه ما نه زیبایی افسانه ای داره و نه پدر میلیاردر…..
تینوش قصه ما دختری مثل همه دخترا و قلب پاک و مهربونی داره که تو راه پرپیچ و خم زندگی اش کمکش میکنه.
من ٬ در آن لحظه ٬ که چشم تو به من می نگرد برگ خشکیده ایمان رادر پنجه بادرقص شیطانی خواهش رادر آتش سبز! نور پنهانی بخشش رادر چشمه مهراهتزاز ابدیت را می بینمبیش از این ٬ سوی نگاهت ٬ نتوانم نگریستاهتزاز ابدیت رایارای تماشایم نیستکاش می گفتی چیست آنچه از چشم تو ٬ تا عمق وجودم جاری ست `فریدون مشیری” بااینکه یک ربعی از زنگ تفریح گذشته بود اما دخترا همچنان توحس زنگ تفریح بودن و باشلوغ کاری هایشان کلاس گذاشته بودن روسرشون. زینب و ملیکا باسویشرت لیلا که شبیه توپش کرده بودن مشغول بازی والیبال بودن
و همچین باشوق و هیجان جیغ میزدن و سویشرت گوله شده را بهم پرت میکردن انگار درحال بازی تو مسابقات المپیک بودن. لیلای بیچاره هم باغرغر سعی میکرد سویشرت ازشون بگیره
و میون ملیکاو زینب هی بالا پایین میپرید تابتونه سویشرتشو بگیره اما تلاشش بی فایده بود. هستی ته کلاس مراسم بنداندازون راه انداخت بود
و دخترا تند تند زیردستش مینشستن و بعد ازچنددقیقه باصورت ترگل ورگل اززیردستش خارج میشدن .کلا ارایشگر کلاس هستی بود وحتی گاهی کوتاه کردن موهای بچه هاروهم به عهده میگرفت
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.