انتقام چیه؟
من که میگم انتقام چیزی که آدم بخاطر از دست دادن یه چیزی توسط یه کسی ، می خواد که اونو ازش پس بگیره.. در واقع می خواد که طرف تقاص پس بده …
حالا این انتقام می تونه انتقام از دست دادن یه نفر باشه … مثلا از دست دادن عزیزترین کس توی زندگیت … کسی که سالها به دنبالش می گشتی و با چنگ و دندون به دستش آوردی ولی یه نفر میاد و اونو در عرض یه لحظه ازت می گیره …
حالا عشق چیه؟
به زبان ساده می گم عشق یعنی دوست داشتن یعنی تمام زندگیت یعنی کسی که حاضری به خاطش از تمام زندگیت بگذری.
حالا بین چه کسایی عشق به وجود میاد؟
بین همه کس و همه چیز!
مثل عشق خار به گل یا عشق سنگ به دریا …و یا عشق یه پرنده به دیگری … یا یه مرغ عشق به مرغ عشق دیگه… یا عشق زن و شوهر … و یا عشق بین پدر و مادر و فرزندان .. یا عشق بین برادر با برادر یا خواهر با خواهر .. ویا بین برادر و خواهرو یا عشق خدا به انسان و بلعکس .. ویا حتی عشق بین یه دزد و یه پلیس …
پامو یکم بیشتر روی پدال گاز فشار دادم.
تنها یه فشار کوچولو روی گاز کافی بود که شتابش بیشتر بیشه.
فراری مشکیمو لابه لای ماشینای بزرگراه به حرکت درمیاوردم. نباید می ذاشتم از دستم در بره…
سرعت جفتمون زیاد بود زیاد تر از حدی که اگه یه نفر به ماشین می خورد شیش هفت متر اونطرف تر پرت می شد. با دست فرمونی که تو این سال ها بهتر بهتر شده بود – و با جرئت می تونم بگم تو ماشین روندن تو ایران تک بودم-
از بین ماشینا رد می شدم و سعی می کردم خودمو بهش برسونم.
فاصلم باهاش خیلی کم بود.
یک دفعه صدای آزیر ماشین پلیس حواسم پرت کرد. از تو آیینه به عقب نگاه کردم. بیشتر از چهارتا ماشین پلیس پشت سرم بودن. حتما به خاطر سرعت فوق العاده زیادم و فرار از دست اون چندتا مامور پلیس بزرگراه بود.
– راننده فراری ! بزن کنار ! هرچه سریع تر بزن کنار !
یکیشون داشت از بغل بهم نزدیک میشد. پامو بیشتر رو پدال فشار دادم و سرعتمو بیشتر کردم.
حواسم جمع سانتافه ای که داشت از دستم در می رفت کردم. نباید از دستش می دادم. یعنی این تو کارم نبود. تا حالا هیچ کس نتونسته بود از دست آترین فرار کنه .