دانلود رمان دانلود رمان میراث من عذاب برای پی دی اف با لینک مستقیم
خلاصه :
داستانی که توی اردبیل رخ داده. قصه دختری به اسم ماهرخ که بعد از فوت همسرش به عقد برادرشوهرش درمیاد اما…
امان که متوجه شده بود با داد و فریاد نمی تونه حرفش رو به کرسی بنشونه، پریشون روی صندلی اش آوار شد و سرش رو میون دست هاش گرفت.
– آره، توی هر خونه ای حرف و حدیث هست. اما کو؟ هان کو زندگی ای که ازش دم می زنی؟ مگه به این که تو داری می شه گفت زندگی ه…ا؟ نه ماهرخ… بسه دیگه. تو همین جا می مونی. قدمت روی چشم ما بشین تا تکلیف این زندگی معلوم بشه.
شوک زده نگاهم رو از روی صورت مامان که حالا بهم زل زده بود، گرفتم و به آقاجون که ساکت با ابروهایی در هم گره خورده به میز زل زده بود، نگاه کردم. یک قدم دیگه عقب گذاشتم. مامان بادیدن منی که عقب عقب می رفتم. از روی صندلی نیم خیز شد.
– به خدا ماهرخ حرفم رو زمین بندازی و بری، شیرم رو حلالت نمی کنم .
یخ زدم و ناباورانه نگاهش کردم. این بار دیگه مامان بهم تودهنی نمی زد تا سر سفره ی عقد کنار امیرحسام بشینم و بله بدم. این بار داشت روحم رو به بازی می گرفت. آقاجون با حرص از روی صندلی بلند شد.
– م… ریم؟ هیچ معلوم هست داری چی می گی زن؟
مامان هم از جا پرید و جلوی آقاجون سینه سپر کرد.
– هان؟ مریم چی؟ معلوم نیست!؟ ضیا واقعا معلوم نیست که چی می گم؟