داستان درباره دختری به اسم هلن هستش که در دانشگاه با پسری به اسم کیان آشنا میشه و قرار بر این میشه که ازدواج کنن اما با اتفاقی که برای هلن میفته پدر کیان سعی میکنه که …
صفحه ی اول رمان:
در را با لگد بست و خودش را به داخل خانه پرت کرد.
از لابه لای جعبه های بسته بندی شده ی وسایل خانه ، سعی کرد خودش را عبور دهد.
با دیدن هانا که به قیافه ی داغ کرده اش زل زده بود و خیلی خونسرد شیشه ی محتوی لاک را روی زانویش گذاشته بود و با برسش روی ناخنش رنگ میکشید، انگشت اشاره اش را تهدید آمیز بالا برد و داد زد: حرف زدی نزدی!
هانا با اخم رویش را از او گرفت و مشغول لاک زدن ناخن هایش شد.
مقنعه اش را با شدت از سرش کشید، تل و بامتلش با هم از موهایش کنده شدند. به اشپزخانه رفت در اثر برخورد پنجه ی پایش به کارتون های محتوی ظرف که صدای جیغشان از ضربه بلند شده بود ، پوف کلافه ای کشید. لحظه ای ایستاد تا افکارش را منظم کند .
اما از این لحظه چیزی عایدش نشد جز اینکه سعی کند بی توجه به ضرب آهنگی باشد که در مغز سرش فریاد میکرد : چرا خفه شدی؟ چرا جوابشو ندادی؟ چرا سکوت کردی…؟ !
شات آپی نثار خودش کرد وبطری اب را از یخچال بیرون کشید. مقنعه اش دور گردن خیس از عرقش نقش شالگردن ،ایفا میکرد.
در بطری را روی پیشخوان اپن پرت کرد و یک نفس سرکشید . از دور و بر دهنش آب میچیکید.
با غرغربه کارخانه ی رژ لبی که اثرش دور دهنه ی بطری بود، بطری را بدون درپوش در یخچال گذاشت و از اشپزخونه بیرون رفت.
خانه هم درست مثل ذهنش شلوغ و درهم ریخته بود!
در اتاق را با شدت باز کرد . با دیدن جعبه های خالی آه از نهادش بلند شد.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.