دانلود رمان دیو و دلبر با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان دیو و دلبر
به قلم MH NOVEL
حالا میایم حسابی باهاش آشنا میشی
خواستم اعتراض کنم که صداش جدی شد.
– تیدا؟ – جانم؟ – نورا رو چیکار کنیم؟ میترسم وقتی بهناز رو ببینه سکته کنه
قلبم هری ریخت و گفتم:
– بهوادم همینطور.. به نظرم شما بهناز رو بیارین و خودتون فرار کنین
هر دومون زدیم زیر خنده. ولی واقعا جای استرس و اضطراب بود. پرسیدم:
– چند ساعت دیگه می رسین؟ – احتمالا 3ساعت دیگه تهران باشم
به معنای واقعی کلمه برگام ریخت. داد زدم:
– سه ساعت؟! من تو سه ساعت چه گ ِلی به سرم بگیرم؟ – نورا خونه ست؟ – نه شرکتن با بهواد – خب خوبه.. تا شب وقت داریم واسه فکر کردن. کمی بعد قطع کردم و شروع به قدم رو توی باغ کردم. واقعا باید چیکار
می کردیم؟! بهواد وقتی بهناز رو ببینه قطعا کپ میکنه. و اینکه بعدش
احتمال داره جنگ جهانی رخ بده. چرا که این همه سال از وجود
خواهرش بی خبر بوده. وای مامان نورا.. اونو چیکار کنیم.
خدایا این چه بلایی بود به سرمون نازل شد.
کدوم بلا؟ بهناز؟ نه خب بهناز که بلا نیست. چی میگم! گوشیمو برداشتم و رفتم داخل خونه. داد زدم:
– سارا
اومد بیرون از آشپزخونه.
– جانم خانم؟ – اتاق مهمون اونی که از همه بزرگتره رو آماده کن مهمون داریم. شام
هم لطفا چند نوع غذا و دسر درست کن، زنگ بزن منیژه هم بیاد
کمکت. با شک نگام کرد و بعد گفت:
– چشم. رفتم نشستم رو مبل. استرس مثل خوره افتاده بود تو جونم. شماره
بهواد رو گرفتم و منتظر موندم؛ رد تماس زد. احتمالا تو جلسه ست. براش پیام نوشتم:
– عشقم بهم زنگ بزن
و سند کردم. باید مقدمه چینی می کردم، اما چطوری؟ اه لعنتی چرا بابا
رضا چنین کار سختی رو گذاشت به عهده من
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.