اردلان پسری ارباب با تمایلات خاص عاشق هانا ارباب روستای پایین میشه بهش ت جاوز میکنه و با تهدید کردنش مجبور به ازدواج خودش میکنه
در اتاق حنا رو بستم و تکیه دادم بهش
نفس عمیقی کشیدم
دختره احمق نمیدونه داره چه غلطی میکنه
عاشق برادر دشمن من شده
دییوونه
با صدای مریم (خدمتکار)پریدم هوا
مریم-خاانم
-چته زهرم آب شد
سرش رو انداخت پایین
-کارتو بگو
مریم-میخواستم بگم شام حاضره تشریف بیارین
-حنا رو صدا کن
و از پله ها رفتم پایین
هرکی میخواست از کنارم رد بشه اول احترام میزاشت و بعد رد میشد
بعد از تصادف پدر و مادرم و برادرم تمام ارث رسید به من و من شدم ارباب روستا
پشت میز نشستم
یکم بعد حنا هم اومد و نشست
حنا-من میخوام با علی ازدواج کنم
-نمیتونی
حنا-میتونم
-بس کنن حنااا
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.