نویسنده: پروانه قدیمی
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
صفحات: 1165
خلاصه:
بهار از بچه گی عاشق کیان پسر عمه شه
البته این عشق دو طرفه بوده تا اینکه مهمانان ناخوانده ای باعث کنار کشیدن
کیان میشن اما این وسط بهار از چشم خانواده میوفته .
غم از دست دادن کیان و رفتار خانواده ، بهار رو به انزوا میکشونه
اما زمانی کیان به سمتش برمیگرده که ….پایان خوش
دانلود رمان شعله های خاکستری با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
کيان موذيانه گفت :
– انگار کيوان خيلي بيشتر از اوني که ما فکر ميکنيم براي بهار ناراحته .
حرف دو پهلويش اخم هاي مادرش را بيشتر در هم گره زد و گفت :
– غلط کرده بخواد به بهار فکر کنه خودم چشماشو از کاسه در ميارم …
نکنه براي تو نقشه کشيده که کيانو جواب کرده ،
فهميده تو مهندس شدي و اسم و رسمي بهم زدي …………….
صداي غرش کيوان مادرش را مبهوت کرد .
– بسه مامان … از خدا بترسين … اين حرفا چيه که ميزنين ؟!
گل پسرت گند خودشو داره با خراب کردن بهار ميپوشونه .
کيان ميان حرفش پريد .
– مامان ميبيني چه سنگ بهار و به سينه ميزنه ..
کيوان به سمتش هجوم برد و دوباره با هم گلاويز شدن .
بهناز با خشم فرياد زد . – بسه ديگه …
اگه يه بار ديگه به جون هم بپرين من ميدونم و شما …….
کيوان از خشم سرخ شده بود با حرص گفت :
– مامان انقدر از اين گل پسرت دفاع نکن .
همه تون دل بهار و شکستين .
از روزي بترسين که با دل شکسته ش آه بکشه .
اون دختر نه مادر داره نه پدر درستي …
اين شازده کاري کرد که ديگه تو خونه ي باباش هم جا نداره .
بهناز دستش را بالا برد . او را ساکت کرد و گفت :
– يه بار براي هميشه ميگم … اون دختر لياقتش همين بود.
خودش نخواست که خانومي کنه … پس تو هم حق پشتيباني از اون چشم سفيد رو نداري …
ديگه هيچ کس حق نداره تو اين خونه اسمش رو بياره . اونوقت
من از داييت هم بي رحمتر ميشم . والسلام ختم کلام .
کيوان با تأسف سرش را براي کيان تکان داد و به اتاقش رفت .
در آن را با شدت بهم کوبيد . بهناز هم رو به کيان کرد و گفت :
-تو هم مراقب حرفات باش تا کيوان و تحريک نکني به طرف بهار بره …
اونوقت من ميدونم و تو .
رمان شعله های خاکستری با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر