خلاصه:
همیشه زمان حلال مشکلات نیست. قطعاً زخم ها با مرور زمان کهنه میشوند؛ اما اگر زخم ناسور شد، دیگر زمان هم به فریاد نمیرسد و هجوم خاطرات گذشته و مرور هزار باره آنها بی ارادهست و گاهی از کنترل افکارمان خارج. دستی به پلکش کشید و کمی در جایش نیم خیز شد. با کشیدن دستش گوشی را از روی میز برداشت. با دیدن اسم پدرش که این روزها وقت و بیوقت روی صفحه ی گوشی همراهش میافتاد، رد تماس داد و گوشی را روی میز پرت کرد.
رمان در خنکای اردیبهشت با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
سالام کیوان. ما اومدیم.
با صدای پرخندهی کاترین که با هیجان صدایش میزد در جایش نشست و تکیه اش را به پشتی کاناپه داد.
– سلام.
نگاه از دست قفل شدهی کاترین در دست عمویش گرفت و تا چشمهای خندان اردوان امتداد داد.
– ما رفت تو برف. خیلی خوشحال بود من.
لبخند عمیق کاترین و دست اردوان که حالا دور شانهی کاترین پیچیده شده بود، حکایت از حال و اوضاع بر وفق مرادشان داشت دیگر!
– کیوان جات خالی. اگر بدونی کاترین چه هیجانی داشت.
کیوان دستی به موهای نامرتبش کشید و لبخند کم رنگی زد. حداقل
خوب بود که اردوان بعد از سال ها آن هم در غربت کسی را پیدا کرده بود
که در کنارش آرامش را تجربه کند، آن هم بعد از تمام اتفاقات بدی که از سر گذرانده بود.
از من گذشته عمو، نوبت شما جوونتر هاست.
– آما تو از ما یانگرتر هست!
کیوان لبخند محوی به بهت کاترین و فارسی نصفه و نیمهاش زد که تلاش میکرد
مفهوم جملهی کیوان را درک کند. خم شد و با برداشتن گوشی از جایش بلند شد