یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد ، دو زندگی متضاد… وقتی کنار هم قرار بگیرن، چی پیش میاد؟!گاهی زندگی بازی هایی با آدم میکنه که غیرقابلِ پیش بینیِه کیانمهر و ترانه ، برنده ی این بازی میشن یا بازنده؟!میتونن جای نداشتنهای هم رو پر کنن؟!
گاهی وقتها دادن جوابِ یک سوال،یک درخواست، که باعث آسایش عزیزترین آدمای زندگیت میشه، برای تو سخت ترازهرچیزیِ …. سخت تراز جون دادن، سخت تراز مردن تو دریا …
دستهام میلرزید، میدونستم وقتی بهش جواب بدم … دیگه زندگی ام دست خودم نیست …
ولی باید، بایدِ باید تن میدادم به این نبردِ سخت با زندگی …
زندگیِ منم، باید اینطور می شد …
تلخ نگاه کردم به سامیار که از درد پاش می نالید، به کامیار که بغض کرده بود با دیدن برادرش … به ترمه که از ندیدن بابا، مدام گریه می کرد و به مادر که درمونده به خونواده ی درهم شکسته اش نگاه میکرد … بلند شدم، پالتوم رو به تن کردم، شالم رو محکم دورِ گردنم پیچیدم، آهسته به مامان گفتم:
– میرم بیرون … یه هوایی بخورم … نون هم میگیرم …
مادرِ همیشه دل نگرانِ من، تندی گفت:
– مراقب خودت باشیا … آستینت رو بالا نزنی یه وقت! مراقب باش توجای خلوت نری، مادر اگه غریبه دیدی بزن تو شلوغی … یا دربست بگیر … اصن زنگ بزن کامی رو بفرستم دنبالت …
باغصه لبخند زدم به دلنگرانی های همیشگی اش … هر روز، هر وقت، هر زمان که میخواستم پام رو ازدرگاه مامن همیشگی ام، خونه یِ کوچیکمون بذارم بیرون، مدام یادآوری میکرد مراقب باشم … و چه ساده بود مادرم که نمیدونست، من خودم، با پای خودم، دارم میرم تودلِ گرگِ گوسفند نما! هوای سردِ اواخر پاییز که تو صورتم خورد، باعث شد بتونم یک نفس راحت بکشم!
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.