بین آدمها فاصله ها زیاده اما ممکنه یک تار مو شباهت تمام زندگیشونو به هم گره کنه, قصه ی یک میوه به ظاهر کرم خورده, قصه یک پوسته ای که هنوز باطنش و ذاتش و باورهاش سالمه, قصه ی آدمی شاید شبیه خودمون, باز هم یک زن و یک مرد و خانواده و اجتماع, قصه دو تا خانواده است. دوتا آدم کاملا متفاوت که از هم دور افتادن, گذشته باعث این موضوع شده, پدری که پسر رو برای حفظ آبروش دور نگه داشته .
قسمتی از متن رمان Khab Zadeh :
بابا چشم هایی منتظر و بیقرار به مردی که پشت میز نشسته بود نگاه می کرد. منتظر لب گشودن او بود. آن همه صبوری و خونسردی مرد آزارش می داد. چه می دانست در دل او چه آشوبی است. عاقبت نگاه مضطر و بی تابش را به سمت همراهش چرخاند. مرد جوان چشم بر هم گذاشت. یعنی حالش را می فهمد.
سپس با صدای همیشه گیرا و بمش، شمرده ولی نگران پرسید: خب آقای مودت، می شنویم!
آقای مودت روان نویس گران قیمت و طلایی رنگش را روی اوراق مقابلش گذاشت و دست به ته ریش چانه اش کشید و گفت:
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.