دانلود رمان کوچه های شیدایی
نویسنده:سهیلا بامیان
قسمتی از رمان:
آقای توکل وارد اتاق شد و در حالی که به میز نزدیک می شد
با لحنی مهربان پرسید: « کارهای ترجمه تمام شد؟»
«بله، تمامه، می تونین ببرینشون.»
برگه های مرتب تایپ شده را برداشت. ورق زد و با مسرت سر تکان داد و گفت: « خوبه، تمیز و مرتب، درست همون چیزی که آقای رییس رو راضی می کنه.»
لبخند زدم. سومین روز کاری ام در شرکت بود و از اینکه توانسته بودم
در کوتاه ترین زمان ممکن رونوشت متن قرارداد های خارجی را ترجمه کنم خوشحال بودم.
آقای توکل سر بلند کرد. نگاه گرمش را به چهره ام پاشید و با گشاده رویی گفت: « امتیاز تحویل این متن عالی و مرتب رو به خودت می دم.
این طوری هم با جناب رییس آشنا می شی و هم مهارت خودت رو در اولین دیدار به رخش می کشی.»
خنده ام گرفت.
چنان سیاستمدارانه حرف می زد گویی قرار است آقای رییس را با دیدن نحوه کارم غافلگیر کنم.
در حالی که سرخوشانه برگه ها را از دستش می گرفتم پرسیدم: « این جناب امینی چه جور آدمیه؟
از اون رییسهای خشک و ایرادگیره یا از اون آدمهاییه که می شه یه جورایی تحملشون کرد