دانلود رمان زحل با لینک مستقیم و رایگان
مقدمه:
تو
هم میتونی پاداش
و هم جزای اطرافیانت باشی
و این معادله بستگی به کارمای تو داره
اگر یکجا معجزه دیدی یا زمین خوردی
برگرد به قلبت و عملت،ببین کجا انسانیت داشتی و کجا تخطی کردی…
قسمتی از متن :
تصمیم خودمو گرفتم،آره من تصمیمی گرفتم که باورم نمی شد..
داشتم تیری رو از کمونم رها می کردم که علاوه برا زخمی کردن یکی دیگه خودم هم زخمی می کرد.
نمی تونستم با اوضاعی که برام پیش اومده و ممکن بو در آینده از این بدتر هم بشه برگردم پیش خانواده ام،اونم پیش خانواده ای که سه تا پسر غیرتی دارن..
نمی تونستم بعد این مدت برگردم پیششون نه به عنوان دخترشون بلکه به عنوان یه زنی که توسط چند تا ارازل مریض مورد آزار قرار گرفته…
باورم نمی شه که من شدم بازیگر نقش دخترا و زنائی که تو تیترهای روزنامه توی بخش حوادثش می نویسند..باورم نمی شد هنوز زنده ام و اونا منو ول کردن..اونچه آزارم می داد زندگی ای بود که برام ساخته بودن..تمام بدنم پر از آثار آزار بود،نازگل حالا دیگه شبیه خار شده بود…
جونی در بدن نداشتم،لابد خیال کرده بودن مرده ام که منو ول کردن،شاید یه معجزه است،نمی دونم..نمی دونم ولی اونچه که در نظرم بود فکر چاره بود چاره ای که توسط اون برگردم به خونواده ام اونم با آبرو با یه راز پنهان در دلم امّا نقشه ی من کلی ایراد داشت،بزرگترین ایرادش بدبخت کردن یه جوون دیگه بود ولی من…
خدایا تو هرگز از من نمی گذری،منو سر راه کسی قرار بده که حقش باشم…ببین زندگیم به کجا رسیده!لب جدول نشستم،بدنم درد می کرد،یه نیازی توی وجودم بود،شاید نیاز به همون چیزی که بهم می زدن و می خوراندن تا بی رمق بشم و توان نداشته باشم