رمان داستان دختری است به اسم نازنین که بعد از سالها همراه پدرش به بهانه دیدار عمو و سال نو به ابران بر می گرده…پدرش که یکی از بزرگترین کارخونه دارهاست، برای حفظ سرمایه و کارخونه اش تصمیم می گیره که دختر ش با برادرزاده اش بابک ازدواج کنه …
نازنین که دختری سرزنده و شیطونه سعی می کنه زیر بار این خواسته نره.
اما وقتی با تصمیم قاطع پدر مواجعه می شه،
تصمیم می گیره هر طور شده تن به این ازدواج نده و زمانی که می بینه
پدرش برای انجام کارهاش دوباره ایرانو ترک می خواد کنه از فرصت استفاده می کنه و در یکی ازاین روزا ..
وقتی که برای انجام ازمایش همراه بابک به بیمارستان می ره ،
با پنهان شدن توی صندوق عقب ماشین یکی از پزشکان بیمارستان از دست بابک و خانواده عموش فرار می کنه ….
.بدون اینکه بدونه این ماشین قراره مسیر زندگیشو کلی تغییر بده ..
.