دانلود رمان آغوش گل یخ با لینک مستقیم
دامینیک روسو، مردی سرد و بیاحساس و البته بشردوست هست و مادری بسیار زیبا داره که در دوران جوانیش یکی از زیباترین مدلهای کمپانی ‘لیبل’ بوده. اون درحال حاضر یکی از صاحبان کمپانی لیبل و مجلهی مد مربوط به این کمپانی هست. بخش دیگهای از داستان مربوط به “الا” که دختری بسیار سختکوش، سرزنده و البته جسور هست که برای گذران زندگی و رسیدن به هدفی که در ذهن داره، به سختی کار میکنه و چندین کار پارهوقت رو در یک شبانهروز انجام میده…
اون روز، بهلطف وایفای فعال و سیگنالدهی خوبش، تونستم توی منطقهی فاکسوود، از اینترنت استفاده کنم. خوشبختانه، میتونستم انگشتهای یخزدهم رو از زیر آستینهای تیشرت دولایهم بیرون بیارم و به اینترنت متصلبشم. صبح روز شنبه بود و من سه ساعت زمان داشتم که خودم رو به ایستگاه برسونم و با مترو به شهر برم. البته از یک ساعتش برای تمیزکاری و بیرونریختن وسایل بهدردنخور و خرتوپرتهای پدرم که توی حیاطخلوت بود، استفاده کرده بودم. بعد از اون، یکساعت دیگه رو صرف طراحی یک لوگو کردم.
اون لوگو مربوط به یک قصابی بود که به وسیلهی تمام اعضای خانوادهی صاحبمغازه، قراربود ادراه بشه. حدود دویستدلار برای طراحی لوگو، بهعنوان دستمزد، دریافتکردم و این مقدار پول به این معنا بود که میتونستم سیستم گرمایشی خونهم رو بهمدت دو یا چندروز شارژ کنم. خانومها و آقایان! درست حدسزدین. توی اون چندروز، میتونستم بجای پوشیدن چندین لباس گرم و پشمی روی هم، تنها یک لباسنازک بپوشم. بنابراین، قصابی برادران فرانس، بهترین لوگویی بود که میتونستم طراحیکنم.