دانلود رمان عطر پرتقال (تعهد) با لینک مستقیم
میدانی جان دل تا وقتی روبروی چشم هستی هیچ چیزت به چشم نمیآید، عادی میشوی، اما امان از روزی که از جلوی چشم دور شوی، یا به ناگاه چشم باز کنی و ببینی که نیست، هر چیزی که به تو ربط داشته باشد، میشود خاطره و قصد جانم را میکند همه چیز مقابل چشمانم برای انتقام قد علم میکند، از عطر و بوها که نگویم یکدفعه عطر پرتقال وسط روزهای مهر و آبان خاطرهای ترش و شیرین از تو را روبروی چشمانم جان میدهد و من جان میدهم برای یکبار دیگر استشمام عطرت، زیبای معصوم، گفته بودم جانم به حضورت وصل شده بود یا نه …
سه سال پیش توی جلسه ی دوم خواستگاریی نشسته بودم که نه من راضی بودم و نه اون دختری که ازش خواستگاری می شد … اینو از لباس های تیره ای که به تن داشت و چشم های قرمز و ورم کرده ورنگ سفید صورتش به خوبی می شد فهمید … تنها وجه مشترکی که با دخترهایی که براشون خواستگار میاد ، داشت ، چادر سفید حریری بود که به سر داشت که اونم احتمالا به اجبار خانواده اش بود ، ولی باید اعتراف کنم در عین سادگی ، شیک لباس پوشیده بود
من و اون محکوم جبر خانواده های بند زده مون بودیم … بابای منفعت جو و خوش گذرون من و ناپدری خلاف کار مایده کنار هم روی مبل سه نفره آبی قدیمی نشسته بودن و تو گوش هم حرف می زدند و می خندیدند و حرف هم رو تایید می کردند مادر مایده و نامادری جوون منم که تنها چهار سال از من بزرگتر بود هم کنار هم نشسته بودند و حرفهایی که شوهراشون بهشون می گفتن رو با خنده تایید می کردن!
منم با اینکه مخالف این ازدواج بودم ولی چون این ازدواج راهی بود که به ارث مادر خدابیامرزم برسم ، بی خیال ، پا روی پا انداخته بودم ودانه های طلایی و شیرین انگور توی پیش دستی چینی ام رو یکی یکی می چیدم و توی دهان می گذاشتم و از طعم واقعا دلچسبش لذت می بردم …
دانلود رمان آبادیس با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر