دانلود رمان دختری از جنس شب از ناب رمان
دانلود رمان دختری از جنس شب
نوشته ~melisa~ کاربرنودهشتیا
خلاصه داستان:
مثل همیشه داستان درباره ی یک دختره…یک دختر متفاوت… یک چیزی داره که بقیه ندارن… اون مغروره… سنگدله… بی رحمه… هرچی مقابلش قرار داشته باشه نابود می کنه تا فقط به یک چیز برسه… یک هدف… یک هدف شوم که زندگیشو عوض میکنه… اما یه گوشه ای از قلبش مدت هاست که منتظر یک نفره… یک نفر که حتی با وجود گذشت پونزده سال حرارت گرمی به قلبش بخشیده… حالا دو انتخاب وجود داره… عشق یا انتقام…و سخت ترین لحظه همینه… انتخاب…پایان خوش
زانر:عشق ….هیجان…..کل کل…پلیس بازی
شخصیت اصلی داستان رایکاست… یک دختر کاملا متفاوت… زندگی راحتی نداشته… سختی های زیادی کشیده… با این حال بازم تونسته طاقت بیاره و رو پای خودش وایسته… همه چی روال عادیشو طی می کنه تا جایی که رایکا به یک حقیقت پی می بره… یک حقیقت دردناک و از اونجا سرنوشت تازه ای براش رقم می خوره… انتقام تمام فکر و ذهنش رو مشغول می کنه تا جایی که با پلیس همکاری می کنه و به عنوان یک مامور سیاه وارد یک گروه تو لندن میشه… اما همه چی یک باره به هم میریزه…
قسمتی از رمان:
ﺑﯿﺴﺖ و دوﺳﺎل ﻗﺒﻞ:
۲
دﺧﺘﺮ ﺟﻮان ﺑﺎ ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﺑﮫ در اﺗﺎق ﺧﯿﺮه ﺷﺪه ﺑﻮد .
ھﺮ از ﮔﺎھﯽ ﻧﮕﺎھﯽ ھﻢ ﺑﮫ اطﺮاف ﻣﯽ اﻧﺪاﺧﺖ و ﮔﻮﺷﮫ ی ﺷﺎل آﺑﯽ رﻧﮕﺶ را دور اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ .
در اﺗﺎق ﺑﺎز ﺷﺪ و دﺧﺘﺮی ﺑﺎ آراﯾﺶ ﻏﻠﯿﻆ ازش ﺑﯿﺮون اوﻣﺪ و ﺑﺪون ﮔﻔﺘﻦ ﭼﯿﺰی از ﺳﺎﻟﻦ ﺑﯿﺮون رﻓﺖ .
ﻣﻨﺸﯽ ﻧﮕﺎھﯽ ﺑﮫ ورﻗﮫ ای ﮐﮫ ﺟﻠﻮش «. ﺧﺎﻧﻢ رﯾﺎﺣﯽ؟ ﻧﻮﺑﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ »:
ﺑﻮد اﻧﺪاﺧﺖ و ﺻﺪا زد دﺧﺘﺮ ﺟﻮان ﻧﮕﺎه ﻧﮕﺮاﻧﺶ را ﺑﮫ ﻣﻨﺸﯽ دوﺧﺖ و از روی ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ .
زﯾﺮ ﻟﺐ ﺗﺸﮑﺮی ﮐﺮدو وارد اﺗﺎق ﺷﺪ .
ﻣﺮدی ﺑﺎ ﻣﻮھﺎﯾﯽ ﻣﺸﮑﯽ و ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﻧﺎﻓﺬ ﺑﮫ ھﻤﻮن رﻧﮓ روی ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻧﺸﺴﺘﮫ ﺑﻮد .
ﺑﺎ ورود دﺧﺘﺮ ﺟﻮان ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮد و ﺑﮫ او ﭼﺸﻢ دوﺧﺖ .
دﺧﺘﺮ ﺷﺎﻟﺶ را ﮐﻤﯽ ﺟﻠﻮ ﮐﺸﯿﺪ و ﺳﻼم «. ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﻦ ﺑﺸﯿﻨﯿﻦ
»: ﮐﺮد .ﻣﺮد ﺑﮫ ﺻﻨﺪﻟﯽ اﺷﺎره ﮐﺮد دﺧﺘﺮ ﺑﮫ آراﻣﯽ روی ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻧﺸﺴﺖ و ﺑﮫ ﻣﺮد ﺧﯿﺮه ﺷﺪ.
– اﺳﻤﺘﻮن؟ – روﯾﺎ رﯾﺎﺣﯽ.
– ﺳﻦ؟ – ﻧﻮزده ﺳﺎﻟﻤﮫ. ﺑﺮای ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﯾﻦ اﯾﻨﺠﺎ ﮐﺎر »: ﻣﺮد دﺳﺘﺎﻧﺶ را در ھﻢ ﻗﻼب ﮐﺮد
و زﯾﺮ ﭼﺎﻧﮫ اش ﻗﺮار داد «. ﮐﻨﯿﻦ «.ﭘﻮﻟﺶ »: روﯾﺎ ﺑﮫ ﺻﺮاﺣﺖ ﺟﻮاب داد
«. ﺻﺪاﻗﺘﺘﻮن ﺳﺘﻮدﻧﯿﮫ »: ﻟﺒﺨﻨﺪی ﮔﺬرا روی ﻟﺐ ھﺎی ﻣﺮد ﻧﺸﺴﺖ
– دﻟﯿﻠﯽ ﺑﺮای دروغ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪارم .ﻣﻦ ﺷﺪﯾﺪا ﺑﮫ اﯾﻦ ﭘﻮل ﻧﯿﺎز دارم.
– ﻣﺪارﮐﺘﻮن رو ﻟﻄﻒ ﮐﻨﯿﻦ.
روﯾﺎ ﭼﻨﺪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﮫ ھﻤﺮاه ﮐﭙﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﮫ اش را از ﺗﻮی ﮐﯿﻔﺶ درآورد و روی و روی ﻣﯿﺰ ﮔﺬاﺷﺖ . ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯿﻦ از ﻓﺮدا »:
ﻣﺮد ﻧﮕﺎھﯽ ﺑﮫ ﻣﺪارک اﻧﺪاﺧﺖ و ﻧﮕﺎه ﻧﺎﻓﺬش را ﺑﮫ ﭼﺸﻤﺎن روﯾﺎ دوﺧﺖ ﮐﺎرﺗﻮن رو ﺑﮫ ﻋﻨﻮان ﻣﻨﺸﯽ ﺷﺮوع ﮐﻨﯿﻦ .ﻣﻦ ﭘﻮرﯾﺎ آرﯾﺎن ھﺴﺘﻢ رﺋﯿﺲ ﺷﺮﮐﺖ.
ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎرﯾﺘﻮن ﻋﻮض ﻣﯿﺸﮫ .
در ﺿﻤﻦ ﺑﺮای ﻣﻦ ، ﻣﻨﺸﯽ ﻓﻌﻠﯽ ، ھﺸﺖ ﺗﺎ دوازدھﮫ ﺑﻌﺪ از اون ﺟﺎﺗﻮن ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﮭﺮاﻧﯽ
ﻧﻈﻢ و دﻗﺖ ﺗﻮ ﮐﺎر ﺧﯿﻠﯽ اھﻤﯿﺖ داره .اﯾﻨﮑﮫ ﺳﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﺎﯾﻦ و ﺳﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﯾﻦ ﻧﮫ دﯾﺮﺗﺮ ﻧﮫ زودﺗﺮ .
« داﺷﺘﻦ ﺳﺮﻋﺖ ﻋﻤﻞ ھﻢ ﺗﻮ ﮐﺎرﺗﻮن ﺧﯿﻠﯽ ﻣﮭﻤﮫ .ﺣﻘﻮﻗﺘﻮن ھﻢ …..
ﺳﻮاﻟﯽ ھﺴﺖ؟
– ﻧﮫ.
– ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯿﻦ ﺑﺮﯾﻦ.
– ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ .
« اﺳﺘﺨﺪام ﺷﺪی؟
»: روﯾﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ از اﺗﺎق ﺧﺎرج ﺷﺪ .ﻣﻨﺸﯽ ﺑﺎ دﯾﺪن او ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﮔﻔﺖ ﺳﺮش را ﺑﺎ ذوق ﺗﮑﺎن داد.