دانلود رمان برده عبرانی با لینک مستقیم
ژانر : #اربابی #ازدواج_اجباری #بزرگسال
🤍نویسنده : #پریچهر
خلاصه رمان برده عبرانی:
)عبرانی به معنای عشق پاک(
اومد تو اتاق و بدون معطلی شروع کرد درآوردن لباساش.
هیکل درشت و ورزیده ایی داشت که معلوم بود نتیجه ی
سالها ورزشه…
_به چی نگاه میکنی. در بیار لباساتو زود باش..
_آقا…م…
_زود باش وقت ندارم..
با ترس فقط داشتم نگاهش میکردم
ملیکه با عصبانیت توی جاش نشست و با داد گفت
:کرررری میگم
ببرش نمی خورم..
نسیبه از ترس پرید بالا و چشمی گفت و رفت بیرون..
در که بسته شد شهین گفت :
دختره ی دیوونه چرا این کار رو کردی
بهت محبت کرده بود..
_محبتش بخوره توی سرش مامان
ندیدی نیومده بود
منو مسخره کرده فقط دم اون دختره رو گرفته..
همینطور داشت حرص می خورد
که حس کرد دوباره داره می یاره بالا…
دستی دم دهنش گذاشت و شروع کرد به عق زدن
چند روز گذشت حال ملیکه بدتر و بدتر میشد حاملگی
سختی داشت ولی غرورش اجازه نمی داد به کسی بگه..
خانم بزرگ از اتاق شیوا اومد بیرون
شیوا هنوز داشت با خودش یکی به دو می کرد نمی تونست
به
سامیار بگه از طرفی دلایل قبل و از طرف دیگه بچه ی
ملیکه بود