دانلود رمان بگو که رویا نیست از ناب رمان
دانلود رمان بگو که رویا نیست
خلاصه ای از داستان رمان:
داستان درباره دختری به اسم فروزنده ست که سال آخر دبیرستان درس میخواند تا اینکه با برادر دوستش ،ژوبین آشنا میشود و این آشنایی باعث تاثیر زیادی روی زندگی فروزنده میشود
تا اینکه در روز تولد ژوبین با اتفاقی روبه رو میشه که ……..
صفحه ی اول رمان:
– پاشو دیگه.فروزنده؟! نمی خوای از تخت دل بکنی؟
فروزنده با شنیدن صدای خواهرش ، خمیازه ای کشید و با خواب آلودگی گفت :
– جون فروزنده.بزار یه پنج دقیقه دیگه بخوابم.باشه؟
و بی آنکه متوجه نگاه غضبناک خواهرش که کنار تختش ایستاده بود ، بشود ، به سمت دیگری چرخید و سعی کرد بخوابد . فرناز به ساعت دیواری نگاه کرد و دندان هایش را از حرص بهم فشرد ، با عصبانیت به طرف پنجره اتاق رفت و پرده ی آن را تا آخر کشید ؛ فضای کسل و دلگیر اتاق به مدد روشنایی بیرون از بین رفت .
فروزنده ناله ای کرد و گفت :
– پرده رو بنداز.اَه.
فرناز دست به کمر ایستاد و گفت :
– نه.مث اینکه تو واقعا قصد بلند شدن نداری!
و با این حرف به سمت تخت خواب قدم برداشت و رو انداز خواهرش را کشید ، فروزنده با دلخوری روی تخت نشست و گفت :
– داری چکار می کنی؟!
فرناز دست دراز کرد و متکای او را برداشت و یک ضربه نثار سر خواهرش کرد ، فروزنده از عصبانیت جیغ زد و گفت :
– فرناز نکن.
فرناز خندید و گفت : حالا خوشت اومد؟وقتی میگم وقت بیدار شدنه یعنی دیگه خواب بی خواب