دانلود رمان شیرین با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده: م.مودب پور
خلاصه:
آرمین و بابک چند سالی است که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مهاجرت کرده اند ، آرمین و بابک طی یک اتفاق با زرتاک و بهار آشنا میشوند…
من آرم نی پژوهش ام.حدود شیش هفت سال پیش همراه پسرخاله م،بابک ستوده،براي ادامه تحص لی از ایران خارج
شد .می تو ا نی مدت دوتایی تو آپ هی ارتمان شیک زندگ یم ی کن .می از نظر مادي وضع پدرامون خ یلی خوبه،امشبم ا نی
بابک چند تا از دوستاشو دعوت کردهن خونه مون،اگرچه من اصلا حوصله نداشتم.
بابک ـ آرم !نی اومدي تو اتاق خواب چکار بوف کور؟!
ـ سرم درد میکنه.بذار ن می ساعت بخوابم بعد خودم می آم.
بابک ـ دوو هزار و پونصد سال خواب بودي تمام بیت المال مون رو بردن!حداقل ا نی چند وقته بیدار باش!پاشوپاشو
زشته.بچه ها ناراحت میشن.
ـ باور کن بابک حس تو تنم نیس.
بابک ـ اه نویا! جلو نیا ي دخترا نگ نیا!ها ی دختراي خارجی تمام اخبار ایران رو تو تلو یزی ون یب یم نن ید. دن که تمام
خانما تو یا ي ران با حجابن.معنی و مفهوم حجاب رو هم درك نمی کنن نایا. فکر می کنن هر مرد ایاران هی ی فتوکپ هی ی
از رستم دستان.
نیا ـ چرت و پرتا چ هی به ا نای گفتی؟!
بابک ـ چرت و پرت؟هم زایچ نی رو براشون گفتم که همشون عاشق مردا یا ي ران ن