دانلود رمان همین که حال من خوش نیست از ناب رمان
دانلود رمان همین که حال من خوش نیست
خلاصه:
گلسا کاویان بعد از چهار سال دوری از شوهرش برمی گرده.بر می گرده تا اشتاباهاتش رو جبران کنه و چیزهایی رو که باخته رو دوباره بدست بیاره.
داستان فلش بک هایی به گذشته داره و توی این فلش بک ها همه چیز روشن میشه…پایان خوش
قسمتی از داستان
ساعت مچی ام را نگاه می کنم…گوشی داخل کیفم مرتب می لرزد دلم تنهایی می خواهد ویک خلوت! کلید را داخل در می چرخانم وپا به خلوتم می گذارم.داخل اتاق خواب که می شوم کیفم را روی تخت پرت می کنم. کم نیاورده ام فقط گذشته وتمام خاطراتش برای دیوانه کردنم هجوم اورده اند.صدای تلفن که میپیچد تنم را به تخت میسپارم.
-گلسا بچه بازی در نیار برگرد خونه!… لحنش کمی ارامتر می شود
– میدونم ناراحتی …
دکمه های کت شلوار تنم را هم جدا می کنم نگاهم را به سقف گچ کاری شده می دوزم
-بابا بفهمه خونه گرفتی ساکت نمیشینه…یک ساله به تهران رفت وامد داری مارو ادم هم حساب نکردی حداقل یه خبر بدی…بعد این همه مدت اومدی دیگه خون به دلش نکن…
“پدرم!حتی بامن حرف هم نمی زند”
-مثل گذشته نیست گلسا پیر شده…
اولین دکمه بلوز سفید زیر کت را جدا می کنم
-دیگه اومن مرد قدیم نیست
بالحن بی جانتری می گوید
-اذیتش نکن…دیگه تحمل تنش های جدید رو نداره…
صدای بوق که میپیچد به سمت چپ غلت می زنم دستم را به هوایش روی صافی و نرمی تخت می کشم چشمانم را میبندم ویادم می اید” من فرزند خوبی برای پدرم نبودم” یک دم را به هوای بوی تنش به ریه هایم می فرستم شاید که رایحه ی تنش بینی ام را نوازش کند”چه خیال خامی!” حسرت زده نفسم را بیرون می فرستم…