دانلود رمان مکار اما دلربا با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان مکار اما دلربا با لینک مستقیم
ژانر : عاشقانه
🧡نویسنده: نیلوفر قائمی فر
🧡 خلاصه :
اسم من کوروشه سالها تلاش کردم تا به جایگاهی که میخواستم برسم و به خاطر اهدافم قید خیلی چیزها رو زدم تا جلوی دستو پامو نگیره چیزهایی مثل ازدواج و بچه …اما سه سال قبل دختری دانشجوم شد که نوزده سال از من کوچکتر بود،طوری عشوه و کرشمه برام میومد که گاهی وقتها تمرکزمو سر کلاس از دست میدادم جوری ناز میکردو منو مغلوب خودش میکردم که افسار از کف میدادم بااین حال اصلا دم به تله نمیداد،پا نمیداد ،وارد هیچ مدل رابطه ای با من نمیشد،عاشق شده بودم روباه دست نیافتی من کاری کرد که برای بدست اوردنش پا پیش بذارم و برم خواستگاری اما با ورودم به خونه اشون و دیدنه مادرش ورق های زندگی من یکی پس از دیگری برگشت ….
روی مبل جلو ی ورودی اتاقش نشسته بودم، هر از گاهی منشیش نگاهی بهم می کرد و من جسورانه با لبخند به منشی نگاه کردم و گفتم:
-هوم؟!
منشی جا خورده نگاه ازم گرفت و سرشو دوباره توی پرونده فرو برد.
در اتاق باز شد و کوروش در حالی که با یک نفر دیگه صحبت می کرد از اتاقش بیرون اومد، نگاهش یک آن چرخید و به من نیم نگاهی کرد و رد شد و دوباره به صورت مخاطبش نگاه کرد.
انقدر کارکشته است که اصلا با دیدن من جا نخورد و هول نشد و فقط به همون نیم نگاه بسنده کرده بود.
نگاهم رو از نوک پاش تا سرش بالا کشیدم و کامل اسکنش کردم.
لابد راست می گن مردا تازه تو چهل سالگی جا می افتن، اما کوروش جا افتادنش به کنار، خوب هم روغن انداخته!!
هنوزم حسی که دخترهای دیگه دارن رو ندارم، حتی خودم اینو می فهمم که تو سر من همه چیز شبیه اونی