دانلود رمان تعقیب مخفیانه سامر (جلد 6 به دنبال اسکای)
نویسنده: جاس استرلینگ
حسن ختامی به یادماندنی برای مجموعهای خیالانگیز! کتاب تعقیب مخفیانه سامر به قلم جاس استرلینگ رمان ششم مجموعهی بندیکتها، ماجرای دختری به نام سامر را روایت میکند که برای رهایی از مشکلات خود، ماموریتی مخاطرهآمیز را میپذیرد. او باید با فرد دیگری همکاری کند تا بتواند جامعهی سیونتها را نجات دهد. آیا این دو میتوانند گروهی موفق را تشکیل دهند؟ آیا پایانی خوش در انتظار قهرمانان است؟
زنگ در به صدا درآمد؛ صدایی دور از طبقهی پایین که لحاف و بالشی که روی سرم بود آن را خفه میکرد. نگاهی به ساعت زنگدارم انداختم و دیدم تازه شش و نیم است.
انتظار کسی را نداشتم و هیچکدام از خدمه امروز خانه نبودند، درنتیجه احتمالاً پیک بود. مهمانهای بابا نیمهشب رفته بودند که یعنی احتمال اینکه بیدار شود و جواب بدهد کم، بود؛ باید قبل از اینکه به سرِ مادرم بزند پایین برود، خودم میرفتم. از تخت بیرون آمدم و کیمونویی ابریشمی پوشیدم که مادر مادربزرگم زمانی از سنگاپور برایم فرستاده بود و یک اژدهای طلایی برجسته پشتش داشت. اغلب آن را بهعنوان محافظ خودم تصور میکردم.
زنگ در دوباره به صدا درآمد، این بار مصرانهتر.
داد زدم: «خیلی خب، دارم میام!» از بیصبریاش اوقاتم تلخ شده بود. شرکتی که صبح به این زودی بستهها را میآورد چه انتظاری داشت؟ درحالیکه لباس ابریشمی مانند شنل ابرقهرمانها پشتم پرواز میکرد، از پلهها پایین دویدم تا در را بازکنم. انجل بهمحض دیدنم منفجر شد. «چرا به پیامکهایم یا گفتگوی ذهنی جواب نمیدادی؟»
انجل، مارکوس، میستی و الکس، همه پشت در ایستاده بودند.
«چی؟» دستم را لای موهایم کشیدم. مغزم هنوز واقعاً به کار نیفتاده بود. «خواب بودم.»
«ولی یکساعته دارم بهت پیامک میدم!»
«گمانم … گمانم دیشب برای مهمانی شام گذاشتمش روی حالت سکوت، و یادم رفت دوباره عوض کنم.»
«ولی تو هیچوقت اینجور چیزها رو فراموش نمیکنی!»