دانلود رمان آبروی ماه با لینک مستقیم برای موبایل و کامپیوتر
دانلود رمان آبروی ماه با لینک مستقیم
نیلوفر قنبری
شرط بستیم عاشقم کنه، بدجوری عاشقش شدم. اما درست روز موعود ترکم کرد و بعد از هفت سال برگشت تا انتقام بگیره. گناه من چی بود؟ بیگناهی!
از وقتی رفتهای و دیگر ندارمت فیروزهایِ رویاهایم، بی تو دیگر جلوه ندارند، سالهاست صبح به صبح چشم که باز میکنم، به جای چند تکه ابر در لاجوردیِ آسمان سرب میبینم و نفسهای سم گرفته، گنجشکها روی سیم اعصابم کسل نشستهاند و به جای جیک جیک، نق میزنند …
قسمتی از متن رمان
والیبال و بازی در آن هوای خوب حسابی به دلشان چسبید غیاث حواسش به آی پری بود. چند بار نگذاشت توپ به سرش بخورد دو باری هم که آی پری داشت نقش زمین میشد کلاه سویشرتش را کشید و او را توی هوا نگه داشت. هر بار که غیاث از آی پری مراقبت میکرد پسرها مسخره اش می کردند و غش غش میخندیدند. اما آی پری قند توی دلش آب میشد. غیاث آدم زبان بازی ،نبود اما خوب بلد بود در عمل چطور محبتش را نشان بدهد.
شیدا یک ظرف بزرگ سالاد الویه آورده بود. پسرها چند ساندویچ خوردند و از شیدا تشکر کردند. دوچرخه سواری از والیبال هم بیشتر شادشان کرد کیارش به خاطر وزن زیادش مدام عقب میماند. برای همین خیلی زود از دور خارج شد.
جهانبخش و سپهر و شیدا سعی داشتند باهم مسابقه بدهند.
اما تسمه ی دوچرخه سپهر وسط راه پاره شد. شیدا نتوانست جهانبخش را شکست بدهد و با کتانی نویی که به پا داشت با پاهای تاول زده به عقب برگشت. جهانبخش خستگی را بهانه کرد تا غیاث و آی پری تنها بمانند.
چهار کیلومتر از پیست را رکاب زده بودند که غیاث پیشنهاد
داد کنار جاده استراحت کنند. آی پری دوچرخه اش را کنار راه کشاند. چیه؟ تو هم خسته شدی؟ غیاث کنارش روی خاک نشست من و خستگی؟ یعنی نفهمیدی بچه ها مارو عمدا تنها
گذاشتن؟ آی پری خیره به دشت زیر پایشان گفت: نیازی به این کار نبود