دانلود رمان بزکوهی با لینک مستقیم
فصل اول- همه چیز از یک پیروزی آغاز شد
تنها آدم این حوالی هستم که اگر حوصله داشته باشم و دلم بخواهد
مثل بز کوهی می توانم حتی از صعب العبور ترین کوه ها بالا بروم.
ورزشکار نیستم، احساس تندرستی و سلامت کامل ندارم، احساس
سبکبالی نمی کنم اما با تمام این اوصاف به وقتش آدم قوی و به
قول بقیه یک بز کوهی به تمام معنا محسوب می شوم.
روی بلند ترین تپه ی اطرافم ایستادم و به جاده نگاه کردم. هیچ
جنبنده ای دیده نمی شد و تا چشم کار می کرد بیابان بود. این
دشت اصلا سرسبز نیست اما پر از گیاه برای نشخوار گوسفندان
روستا بود و به راحتی می توانستم گوسفندان را اینجا سیر کنم.
مزیت دیگر این دشت مشرف بودن آن به جاده ی اصلی و خاکی
ده بود
دروغ
می گفتی؟ راستی نگفتی این پسر دائی عزیز چه کاره است که با
موتورهای رنگارنگ و ماشین های دلبر رفت و آمد می کند؟ به به…
حقا که خوش تشریف آوردند.
رنگ از رخسارم پرید و با وحشت به طرف جایی که نگاه فروهر
خیره مانده بود، برگشتم. فروهر گفت:
چرا گل آورده؟ خودش گل است… فقط اخلاقیاتش سمی است و
خطرناک! مادر بگرید برای طرف مقابل این بزرگوار.
خدایا من که گناهی مرتکب نشده ام پس چرا والا آمده است؟ نه
واقعا با ماشین اصلا والای منحوس و زشت دائی نبود