دانلود رمان دقیقههای آخر با لینک مستقیم و رایگان
اثری عاشقانه و اجتماعی است که حس زیبای عشق را در هر زمانی به نمایش میگذارد.
نویسنده در این ثر نشان میدهد چگونه با هر تفاوت زمانی میتوان با عشق کنار یکدیگر زندگی کرد و به سلیقههای هم احترام گذاشت.
دیگه بیشتر موندن اونجا رو جایز ندونستم و راه افتادم سمت آریانا
که داشت از درب خروجی بیرون میرفت نگاهم افتاد به لباسش آخه خاکی میشد
دویدم سمت در که پام گیر کرد به یکی از میزها و ..
خدایا این کیه که دست منو گرفته و نذاشته بیفتم روی زمین.
یا خدا. این کیه. نور توی چشمم بود و تشخیص چهرهی این … سخت.
از جام بلند شدم و … بله دیگه میگم اینا همشون خل و چل هستن بیراه نمیگم.
ای من بمیرم من ضربه مغزی شم الهی مریض شم بمیرم ولی اینو نبینم
حالتون خوبه خانم مجد
با چهرهای که نفرت و کینه ازش میبارید گفتم: خیلی ممنون از کمکتون و راه افتادم برم
سمت ماشین که ای دل غافل منو جا گذاشتن
شروع کردم داد زدن دیگه برام مهم نبود که آبروم میره یا نه دوباره داد زدم آریاناا
آخه اینا کدوم قبرستونی رفتن که منو یادشون رفت
نگاهی به اطرافم انداختم ولی نبودن
بازم روح رو دیدم. دست از سرم بردار دیگه. انگار صدامو شنیده بود. آروم قدم برداشت
و اومد سمتم صدای پاهاش توی این سکوت غمانگیز شب خیلی زیبا بود. اصلاً من چرا رمانتیک شدم.
اومد روبروم ایستاد
– خانم مجد.
انقدر به من نگو خانم مجد خانم مجد. بدم میاد.
با تمام اینا با سردی گفتم: بله
– ارسلان بهم گفت بعضی از مهمونا رفتن سمت باغ گفت زشته که ما دیر بریم اون موقع که داشتید میدویدید اومدم بهتون بگم ولی شما