رو به قبله ایستاد و قامت بست ..
بسم الله الرحمن الرحیم ..
صدای نحس بهزاد در گوشش پیچید : “بوسیدنش پر از حس ارامش بود ”
صدای بلندش بغض داشت : الله اکبر ..
“با یه بچه تحویلت میدم ”
بی طاقت و پریشان
روی مهر سجده زد ، قطره ی اشک روی صورت ش نقش بست “زیر دست و پام تقلا می کرد ”
غلیظ زمزمه کرد : لعنت بر شیطان و غلیظ تر ادامه داد : لعنت به بهزاد ..
دل ِ بی قرارش ، بی قرار تر شد : اگه بهزاد راست گفته باشه ..
دستش به موهایش چنگ خورد و نالید : وای ..نازگل م طاقت نمیاره ..دیوونه میشم
سرش را بالا گرفت ، چه بغض ی در گلویش نشسته بود ..این بغض مردانه وادار به هق هق ش می کرد ، این بغض درد داشت و دردش پیر کرده بود پسر 25 ساله ای را ..نالید :
– خدایا من به تو سپردمش .. ، گفتم به جای من مواظب ش باش..خدایا من نازگل مو به تو دادم و از خودت م می خوامش !
چهره ی بغض کرده نازگل مقابل چشمانش نقش بست .. وی اگر بلایی سر نازگل امده باشد .. وای
دیوانه وار فریاد زد : خدا ..
و انعکاس صدایش دل اسمان را لرزاند ..پایان خوش..قشنگه
خلاصه : امیر عباس و نازگل به هم دل می بندند .. اما
امیر عباس : یه مرد ِ مغرور ُ غد نیست .. امیر عباس فقط یه پسر 25 ساله ست که نیمه ِ گمشده و شریک زندگیش رو پیدا می کنه و ساده بهش دل می بنده اما ساده دل نمی کنه !
نازگل : نازگل هم یه دختر پولدار نیست .. نازگل فقط یه دختر ِ 20 ساله ی ساده و دوست داشتنیه !
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.