دانلود رمان گرگ سیاه با لینک مستقیم و رایگان
اثری عاشقانه و پلیسی دربارهی زندگی سرگردی است که بعد از رفتن به مأموریتی خیلی بزرگ، زندگیاش رنگی دیگر به خود میگیرد. او در این مأموریت با حقایقی آشنا میشود که مسیرش را عوض میکند.
دو روز از آن روز گذشت هیچ کسی دیگه دنبالم نیومد. نه آبی، نه غذایی امروز از سر صبح آب هم نخورده بودم. ساعت رو هم نمیدونستم فقط از تاریکی اتاق تشخیص داده میتونستم شب شده. بیحال روی تخت جا به جا شدم حتی حال نداشتم دستم رو هم تکان بدم. صدای چرخش کلید توی در اومد نمیدونستم خوشحال باشم یا گریه کنم.
پشتم به در بود این که کی اومد داخل رو نمیدونستم. صدای قدمهایی که تخت رو دور زد و پشت بندش چهرهی ماهان نمایان شد. با غرور خاصی گفت:
– خوبی سرگرد تابان؟
چشمهام شد قد توپ این از کجا فهمید؟
– چشمهات رو بزرگ نکن بهت گفتم ماهان کاری رو که بخواد انجام میده!
با اشارهی چشم گفتم کمی نزدیک بیاد. سرش رو نزدیکم کرد با صدای دروگه و بیحال گفتم:
– همه چیز رو در مورد من فهمیدی؟
با غرور گفت:
– آره همه چیز!
پوزخند بیحالی زدم و گفتم:
– پس به درک!