دانلود رمان حاکم با لینک مستقیم و رایگان
سرآغاز رمان « حاکم »
نویسنده: « فرشته تات شهدوست »
چشمانم را باز می کنم..
تاریکی عمیق نگاهم را می شکافت..
صدایش را می شنوم..
فاصله یمان شاید تنها به اندازه ی یک خشت باشد..
سرم را به دیوار سرد اتاقک نم کشیده تکیه می دهم..
بوی رطوبت مشامم را پر می کند..
آزاردهنده است..
ابرو در هم می کشم..
با ماندنم در این شکنجه گاه، تنها خودم را مجازات می کنم..
در چهاردیواری که بوی کثافت، در و دیوارهایش را به دروغ و خیانت آلوده کرده باشد جای نفس کشیدن نیست..
حیوان هم که باشد تا یک جایی تحمل پیشه می کند..
اما از یک جایی به بعد تاب و توانش را از دست می دهد و به هر طریقی از بند ِ جبر می گریزد..
پوزخند می زنم..
پلک هایم را بر هم می گذارم و سرم را بالا می گیرم..
ناله می کند..
صدایش را می شنوم..
دیوانه شده ام اما کاش کر می شدم..
لعنتی..
زیر لب بر جانم نفرین می خواند..
سرم را محکم به دیوار می کوبم و دردش را به جان می کشم..
لبم از خشم به زیر دندان کشیده می شود..
صدا..
قطع نمی شود..
وهم انگیز است..
باید آن را نادیده بگیرم..
قدری حواسم را پرت دنیای خود می کنم..
به گذشته سفر می کنم..
گذشته ای نه چندان دور..
صدا لحظه ای قطع می شود و من به برهه ای از زمان کشیده می شوم که باز هم چیزی جز سرما و تاریکی احساس نمی کنم..
شنیده ام..آن هایی که نزد حاکم خود را معشوق نامیدند
و زنانه به آغوشش روی آوردند تا خود را به کام هوس کشانده و تسلیم ِ نفس خویش شوند، می گویند مردان غم را نمی شناسند..
هیچ مردی غم را به درستی نمی فهمد..
درک نمی کند..
اصلا نمی داند درد چیست..
مرهم را که هرگز باور ندارد..
این رمان برای معرفی در سایت قرار گرفته جهت خرید این رمان از کتاب فروشی های معتبر این رمان را خریداری کنید