دانلود رمان قلبم میگه از ناب رمان
[caption id="attachment_589" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان قلبم میگه[/caption]
نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمین و زمــان رو به کمک دوستـاش بهــم میریزه…
نقشه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمی برنامه اش به حســاب میــاد…
ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ، کســی که بــا یــه من عسل هم نمیشه نوش جانش کرد…
طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر مجبور میشن همدیـگر رو تحمــل کنن… با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون… با تمام حرص خوردن هـا و کل کل ...
دانلود رمان عشق باور نکردنی از ناب رمان
[caption id="attachment_586" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان عشق باور نکردنی[/caption]
نوشته ftajik 79 کاربرنودهشتیا
خلاصه:دختری مثل همه ی دخترا.دختری که در عشق اولش شکست میخوره ولی برای رهایی از یک مشکل بزرگ وارد راهی میشه که سرنوشتش رو تغییر میده…پایان خوش
دانلود رمان عشق در نمیزنه از ناب رمان
[caption id="attachment_583" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان عشق در نمیزنه[/caption]
نام رمان : عشق در نمیزنه
نویسنده : فاطمه زره پوش
خلاصه داستان:
داستان درمورد دختری به اسم رهاست که همیشه غرور توی زندگیش حرف اول رو میزنه و همیشه دربرابر پسرا کوه غرور بوده ودر این داستان با پسری از جنس خودش ،یعنی مغرور ومتنفر از جنس مخالف خودش برخورد میکنه این برخورد بر اثر یه تصادف به وجود میاد وباعث میشه این دوتاسر راه هم قرار بگیرن وباهم همکار بشن واز همین جاست که………..پایان خوش
مقدمه
عشق یعنی عین شین قاف یعنی علاقه شدید قلبی به یک فرد ...
دانلود رمان نجوای شیطان از ناب رمان
[caption id="attachment_580" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان نجوای شیطان[/caption]
خلاصه داستان: می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم.
حوایم نامیدند یعنی زندگی، تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هصدا باشم.
می گویند میوه سیب را من خوردم، شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند.
بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب، چشمان شان باز گردید مرا دیدند.
مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ها، تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا کنند.
نسل انسان زاده من است.
من… حوا… فریب خورده شیطان.
دانلود رمان در عشق غیر ممکن معنا ندارد از ناب رمان
[caption id="attachment_577" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان در عشق غیر ممکن معنا ندارد[/caption]
نویسنده : افسون۷۴ کاربر انجمن نودهشتیا
برگزاری مسابقه والیبال تو شهر دختر رمان من که به خاطر یه اتفاق در گذشته
از رشته ی والیبال دل خوشی نداره باعث هیجان و خوشحالی دوست عشق والیبالش یعنی شوکا میشه
و شوکا هم که هر طور شده دوست داره بره داخل ورزشگاه و والیبالیست های محبوبش
رو ببینه روشنا رو مجبور به انجام یه ریسک بزرگ میکنه . ریسکی که سرآغاز داستان ما میشه …
دانلود رمان مرد باش از ناب رمان
[caption id="attachment_570" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان مرد باش[/caption]
نام رمان : مرد باش
نویسنده : رابین * و MARDE_TANHA و stone love
صفحات : 393
خلاصه رمان : ۳ پسر خوشگذران از خانواده هایی متفاوت با اخلاقی گوناگون که برای اولین بار طعم دنیای دور از خانواده را میچشند، دنیایی بدون ثروت و مقام . در این راه ناخواسته درگیر حوادثی مبهم میشوند و پرده از رمز و راز حقیقت در دنیایی واقعی بر میدارند …
دانلود رمان گناهکار بی گناه از ناب رمان
[caption id="attachment_567" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان گناهکار بی گناه[/caption]
دانلود رمان گناهکار بی گناه برای موبایل و کامپیوتر (تبلت و اندروید)
نوشته *تاراج زمان* کاربرنودهشتیا
خلاصه:
یه مرد سرد و مغرور و تا اندازه بی احساس با کوله باری از خاطرات تلخ …
توی این دنیا هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن و جنگیدن نداره … تصمیم گرفته بد باشه … بدترین آدم دنیا و فقط روزها و ساعتها رو میکشه تا زندگیش تموم بشه… (شاین)
یه دختر سرسخت و مغرور و نترس و البته بسیار زیبا که یار همیشگیش اسلحشه و از هیچ احدالناسی هم ترس نداره درست ...
دانلود رمان بگو که رویا نیست از ناب رمان
[caption id="attachment_561" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان بگو که رویا نیست[/caption]
خلاصه ای از داستان رمان:
داستان درباره دختری به اسم فروزنده ست که سال آخر دبیرستان درس میخواند تا اینکه با برادر دوستش ،ژوبین آشنا میشود و این آشنایی باعث تاثیر زیادی روی زندگی فروزنده میشود
تا اینکه در روز تولد ژوبین با اتفاقی روبه رو میشه که ……..
دانلود رمان سوگلی سال های پیری از ناب رمان
[caption id="attachment_558" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان سوگلی سال های پیری[/caption]
ترم اول تموم شد .برای تعطیلات بین دو ترم به مشهد اومدم .
مثل عقده ای های از زندون گریخته از کوچه و خیابون جمع نمی شدم .
من و حسنا انگار یک متر برداشته بودیم و صبح تا شب مشغول متر کردن خیابونها بودیم !
به اعتراضات مامان هم گوش نمی کردیم .
گاهی میلاد(نامزد حسنا )هم به عنوان دستیار ما رو در متر کردن کمک می کرد.
یه شب داداش حسین و سمیه اومدن خونمون، گفتن شام خوردن و روی مبل ها نشستن !