خلاصه کتاب
همیشه به اینجای ماجرا که می رسید از فکر و خیال میامدم
بیرون.دیگه چهره ای از اون پسر دستفروش تو ذهنم نبود و نمی
تونستم ادامه ی خاطراتم رو بدون صورتش تصور کنم.
راسته که میگن از دل برود هرآنکه از دیده رود. منم همینطوری شدم
سالیان سال از اون قضیه گذشت و هر روز یه چیزی از اون فرد رو
فراموش می کردم.
- نام کتاب: دانلود رمان پادمیرا
- ژانر: پادمیرا
- نویسنده: مبینا مهراور
خلاصه کتاب
داستان درباره ی دختری است به اسم جانان که مادرش در سن ده سالگی او را ترک کرده . پدر وی به فکر ازدواج با دختری به نام رویا است . جانان به اصرار دوستش ، شیلا ، یک شب به پارتی می روند . این دو دختر توی پارتی؛ دزدیده میشوند . این دو دختر اسیر دو برادر مے شوند . با گرایش های متفاوت! ما بین این بدبختے های جانان ، ترانه وارد زندگے او می شود که قصد دارد با ددی جانان ، جهان ازدواج کند . اگر جهان با ترانه ازدواج کند ، ارث زیادی را مالڪ می شود. اما ماجرا از این قرار است که جانان و جهان عاشق هم می شوند.
- نام کتاب: جانان جهان
- ژانر: #بی_دی_اس_ام #bdsm #لیتل_گرل #صحنه_دار #اروتیک #بزرگسال
- نویسنده: نیلی
خلاصه کتاب
رمان یاس ، داستانی ترکیبی از تخیلات و وقایع به روز و به شمار رفتهی دنیای واقعیمونه.
برای یاسها و دخترانی که به هر دلیلی مجبورند راه سکوت رو در پیش بگیرن.
یاس بعد از مرگ شوهرش بخاطر رازش مجبوره از پرهام پسر برادرشوهرش تمکین کنه......
- نام کتاب: یاس
- ژانر: #عاشقانه #بزرگسال #اجتماعی #درام #اروتیک
- نویسنده: مریم پیروند
خلاصه کتاب
نور از شیار پرده افتاده بود پشت پلکهایم. خوابم کال مانده بود. درست مثل چند شب قبل. روی پهلو چرخیدم و چشم بازکردم. صورت مادری با فاصلهی کمی از من روی بالش آرام گرفته بود. چشمهایش بسته بود و لبهایش میلرزید. نفسش بوی ماندگی میداد. بوی دهانی بدون دندان.
به کندی روی تشک نشستم. موهایم را روی شانه جمع کردم و چشم دوختم به حرکت کرخت عقربههای ساعت که انگار یک جهان روی شانهشان سنگینی میکرد.
- نام کتاب: همین گوشه از آسمان
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: لیلا نوروزی
خلاصه کتاب
دنباله پیراهن بلندش را بالا گرفت و تلو تلو خوران از پلههای عمارت بالا رفت.
پلکهایش سنگین بودند و حالت تهوع امانش را بریده بود.
مستی همین بود دیگر؟
توربانش را از سرش برداشت و اجازه داد آبشار موهایش روی شانههایش بریزد.
کسی که مست بود، حجاب به چه کارش میآمد؟
- نام کتاب: مخدر
- ژانر: عاشقانه اجتماعی
- نویسنده: هاله نژادصاحبی
خلاصه کتاب
با صدای تکان خوردن چیزی چشم باز می کنم...
سر می چرخانم و قامت قباد را می بینم، کتش را تنش می کند و جلوی آینه می ایستد.
لبخندی به قد و قامتش می زنم.
- سلام...
به سمتم بر میگردد؛با همان خنده ی معروفِ جذابش خیره ی چشمانم می شود.
- سلام عزیزم؛ صبحت بخیر!
به سمتم قدم بر می دارد، روی تنم خم می شود و دست هایم را بالای سرم می برد و بوسه ای محکم روی لبانم می کارد...
امان نمی دهد که همراهی اش کنم...
- نه دیگه! امروز جلسه دارم خانم خانما! ادامه بدی جون تو تنم نمیمونه....
می خندم به بی طاقت بودنش در برابر من! خیره اش می شوم، چیزی کم ندارد ، جز پدر شدن!
بغض گلویم را می گیرد...
لبخندی می زنم و از روی تخت بلند می شوم و لباس خواب را بر تن می کنم....
با کرواتش کلنجار می رود...
-
- نام کتاب: حورا
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: سارا.الف
خلاصه کتاب
يادش بخیر تبریز زیبای من در آن سالها زیر انبوهی از دود گرفتار شده بود .دود باروت.بمب دستی.دود مبارزه و جنگ
من تنها ده سال داشتم.
چشمان مادر برقی زد و لبخندي عمیق بر چهره ي خسته اش نشست.فنجان چای را بین انگشتان بلندش به بازی گرفته و خیره به پنجره بخارگرفته غرق خاطراتش
شده بود.
پدرم مرد متمولی بود.زمین دار بود،مالدار بود،دستش به دهانش میرسید و مردم،بسيار سر سفره اش نان می خوردند.
ملک ما در یکی از محلات اعیان نشین تبریز بنا شده بود،یک عمارت بزرگ با کلی خدم و حشم که آن روزها چقدر شلوغ تر و پر رفت و آمدتر بود.مردان مسلحی که از صبح خروس خوان تا دمادم غروب کنار مهمات جنگی شان رج میبستند و هنگام تاریکی هوا،پیش از رفتن،فانوس کنار پایشان را روشن می کردند.
- نام کتاب: چراغ قوه
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: یاسمین شریف
خلاصه کتاب
مامان با گریه به طرفم اومد و دستمال کاغذی رو زیر بینیش کشید و گفت:
- مگه نگفته راضی شده یه روز در هفته پناهو بیاریم پیش خودمون؟ خب پس چرا بابات رفت بچهرو نداد بهش؟ گفت... گفت پشبمون شده زیرِ قول و قرارش زده.
- بابا کجاست؟
مامان با بغض و گریه دستش رو تکون داد:
- زنگ زد، تو خیابون علاف مونده، میگه حالم خوب نیست حتی بیاد خونه، ببین این پسره چه بدبختی واسمون درآورده... میگم دُرسا دوباره یه زنگ بزن بهش، باش حرف بزن، ببین حرفِ حسابش چیه، واسه چی داره هر روز یه جور دورمون میده... بگو مگه خودت قول ندادی، مرد باش رو حرف بمون دیگه
- نام کتاب: در
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: مریم پیروند
- صفحات: 2377
خلاصه کتاب
پسر قصمون یه کشتی گیر معروفه که عاشق دختر خالشه ولی خب مشکالت زیادی سرراه شون قرار می گیره .
- نام کتاب: نورانی
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: زهرا فضلی