دانلود رمان از جنس اقلیما از ناب رمان
[caption id="attachment_1288" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان از جنس اقلیما[/caption]
مقدمه:
گیرم که باخته ام!...
اماکسے جرات ندارد بمن دست بزندیاازصفحه ے بازے بیرونم بیندازد!
شوخے که نیست من شاه شطرنجم...
تخریب میکنم آنچه راکه نتوانم باب میلم بسازم...
آرزوطلب نمیکنم آرزومیسازم...
لزوعمے نداردمن همانے باشم که توفکرمیکنے
من همانے م که حتے فکرش راهم نمیتوانے بکنے!...
لبخندمیزنم و اوفکرمیکندبازے رابرده وهرگزنمیفهمدمن باهرکسے رقابت
نمیکنم...
زانو نمیزنم...
حتے اگرسقف آسمان کوتاه ترازقامتم باشد...!
زانونمیزنم...
حتے اگرتمام مردم روے زانوهایشان راه بروند...
من زانونمیزنم...
دانلود رمان تمنای مرگ
رمان تمناى مرگ?
نویسنده: مارال.ع.ز
خلاصه:
تمناى مرگ داستان فوق العاده جذاب به خانواده خوشبخته كه وارد بازى كثيفى از جنس عشق و خيانت مى شن و...
پایان:خوش✨
دانلود رمان عشق ، مانع ، فرار از ناب رمان
[caption id="attachment_1196" align="alignnone" width="450"] دانلود رمان عشق ، مانع ، فرار[/caption]
نویسنده : کیانا فرخی
ژانر : عاشقانه
خلاصه داستان :
داستان ما در مورد دوتا عاشق دوتا عاشقی ک جونشون برای هم در میره اما خانواده دختر مانع این عشق هستن که ...
دانلود رمان از بام تا آسمان از ناب رمان
[caption id="attachment_291" align="alignnone" width="300"] دانلود رمان از بام تا آسمان[/caption]
خلاصه رمان :
داستانش در مورد دختری به اسم لیلی هس ک پدرش مُرده و ب همراه مادرش زندگی میکنه
ی روز میفهمه ک مامانش قراره با بابی ازدواج کنه ..
این بابی دو تا فرزند داره الهه و امیریل.
امیریل ازش میخواد تو شرکتش ب عنوان سوپروایزر کار کنه و لیلی قبول میکنه ،
در حین برگشت از شرکت با ی موتوری برخورد میکنه و میبرنش بیمارستان اونجاس ک میفهمه سرطان پانکراس داره و باقیه ماجرا ...
باید کشف کنی که هدف از طرح این داستان چیه. ...
دانلود رمان نبض خاموش از ناب رمان
[caption id="attachment_264" align="alignnone" width="300"] دانلود رمان نبض خاموش[/caption]
مقدمه :رمان نبض خاموش چشم به در دوختم و هر روز
بی صبر منتظرِ آن تن خسته
که از در تو بیاید با یک لبخند
با حس گریز از یک روز خسته
خاموش شد نبضم …
ولی
تو نیامدی به این منزل …
هر روز به آینه نگاه کردم
بی پلک زدن ، مات و خیره
به پنجره
به شمعدانی های توی راه پله
چشم دوختم به راهی که می آیی
چشم دوختم به خیابان و کوچه پس کوچه
هرروز به زندگی گفتم
جلو نروصبر کن ؛ تو حتما می آیی …
کسی پرسید می آید؟
تشر زدم ، ساکتش کردم تا صدایش ...