ناب رمان
دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه |nabroman | رمان
ناب رمان

نگاه خیره ام رو از رنگ پریده شیوا گرفتم …دو روز تو حسرت یه زنگ سوختم حتی یه احوال پرسی ساده..فکر میکردم خجالت میکشه .. ، اما محفلش با کسای بود که جلوی چشماش خاکشیرم کرده بودن ..!

_امیرعلی : بهار…

سر پایین افتادم رو بالا گرفتم ..بدون توجه به نگاهای خیره اش ، به شیوا زل زدم …

دست پاچه چشم دزدید و با تته پته رو به مخاطبش گفت :

_ من میر..

وسط حرفش پریدم :

_ بمون عزیزم ..

گیج نگاهم کرد که لبخند زورکی زدم و ادامه دادم :

_ من دیگه اینجا کاری ندارم شما به کارت برس..!

کیف شل افتاده بین دستام رو بالا کشیدم و به سمت در اتاق راه افتادم ..

هر قدم که دور میشدم تن صداش بالاتر میرفت و محکم تر اسمم رو صدا میزد ..!

هیچ وقت مثل امروز نشکسته بودم حتی ده سال پیش ..!

از چارچوب در فاصله نگرفته بودم که بازوی دست چپم رو اسیر دستاش حس میکنم ..!

_امیرعلی: بهار من توض

دستش رو از دور بازوم پس زدم که مانع ادامه دادن حرفش شد ..نگاهم رو بالا کشیدم و به چشمای قرمزش دوختم ..

لبخند تلخی به صورتش زدم :

_ خونه منتظرتم …!

نگرانی تو چشماش رو با همه سلول های تنم احساس میکردم .

_ فعلا خداحافظ .

پاهای شل شده ام رو به زور روی زمین میکشیدم …نمیدونستم کجام فقط دلم میخواست برم …کاش میشد از این دنیا رها بشم …دلم میخواست بدون دغدغه و فکر چشم رو هم بزارم …کاش منی وجود نداشت ..!

لرزش گوشیم تو جیب مانتوم از فکر بیرونم اورد …

چندتماس بی پاسخ … نگران شده بود …با این که میدونستم این هم جزئی از نقششه باز هم دلم رفت ..!

خواستم بیخیال زنگ زدناش گوشی رو خاموش کنم که باز صفحه گوشی به روشن و خاموش شدن افتاد..

دست یخ زدم رو روی صفحه گوشی کشیدم و تماس برقرار کردم ..

_ بهار..

مکث کرد :

_ بخدا اونجوری که تو فکر میکنی نیست …میام خونه توضیح میدم نفسم …همه چیزو توضیح میدم..!

این هم نقشه بود ..میترسید ارث و میراث و شهرتش رو از دست بده .

دستم رو روی پوسته جدا شده از تنه درخت کشیدم و گفتم :

_ من بهت اعتماد دارم .

مکث کرد و بعد از چندثانیه گفت:

_ دوست دارم ..!

بدون اینکه جوابش رو بدم تماس رو قطع کردم.

تیکه ام رو از درخت گرفتم و سر جا ایستادم ..!

گوشیم رو تو جیب مانتوم فرو کردم ، با حس نفسهای پشت سرم وحشت زده سرجا میخکوب شدم…خواستم به عقب برگردم ک دستی روی گردنم نشست و…

با دردی که تو چهارستون بدنم پیچید چشم باز کردم .!

گیج و منگ به اطرافم نگاه کردم …انقدر همه جا تاریک بود که قدرت تشخیص رو ازم بگیره …!

سعی کردم بشینم اما انگار به دوتا دستم وزنه وصل کردن ، نمیتونستم حتی تکونشون بدم ..!

جیغ بلندی زدم و پاهای ازادم رو محکم به تخت فلزی که زیر پام بود میزدم ..!

_ خانم دکتر

با شنیدن صدا از ترس دهنم قفل شد ..
با ترس به اطرافم نگاه کردم خدایا من کجام؟

انقدر ترسیده بودم که قدرت تکلمم رو از دست داده بودم ..

_ نترس عروسک هنوز اتفاقی نیوفتاده که خودتو خیس کردی …

بدنم از ترس میلرزید و پاهام شل شده بودن …حرف زدن تو اون لحظه برام سخت ترین کار دنیا شده بود …حتی نمیتونستم زبونم رو تکون بدم ..!رمان

با نشستن دستی روی شکمم جیغی از ته وجودم کشیدم …

کف دستشو روی دهنم گذاشت و محکم فشار داد ..!

نور شدیدی تو چشمام خورد که باعث شد چشمام رو ببندم ..بعد از چند ثانیه اروم پلک زدم و چشمام رو باز کردم ..!

با دیدن شخصی که سعی در خفه کردنم داشت چشمام از تعجب گرد شده بود ..!

نیشخندی زد و با نفرت به چشمام زل زد و گفت :

_ انتظار نداشتی هوم؟ فکر کردی میزنی میکشی و فرار میکنی هیچکسم کاری نمیتونه بکنه نه؟

دستش رو از روی دهنم پایین اورد و چونه ام رو محکم فشار داد :

_ دلم برات میسوزه خانم دکتر …انقدر واسه اون شوهر لندهورت بی ارزش بودی که وقتی بهش گفتم میکشمت ازم تشکر هم کرد لحظه اخر هم که تراژدی قشنگی بازی کرد برات الحق که بازیگر درستیه ..!

نگاهشو به قطره های اشک روی صورتم دوخت و ادامه داد :

_ قبول کن در حدش نبودی خانم دکتر …

چشمای پر از اشکم رو به عسلی نگاهش دوختم و با صدای که از بغض میلرزید گفتم :

_ میخوای منو بکشی اره؟

تنه خم شدش رو بالا کشید و با صدای محکمی گفت :

_ شک نکن ..

لبخند تلخی زدم و گفتم :

_ همین الان تمومش کن …

سرش رو به طرفم چرخوند ..چشمای سرخش رو بهم دوخت و گفت :

_ ذره ذره باید تاوان بدی …انقدر شکنجه ات میکنم که هر روز ارزوی مرگ کنی ..!

گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و ادامه داد :

_ واسه روز اول برات صدای ضبط شده شوهر دوست داشتنیتو اوردم ..انقدر قشنگ از حس تنفرش نسبت به تو حرف میزنه که دلم نیومد برات نزارمش ..!

گوشی و به سمت گوشم نزدیک کرد و…

کامنت ها
ارسال کامنت برای این مطلب بسته شده است !
  • adminسلام برای شما ارسال شد...
  • Zعالی...
  • ۰۰۰۰۰سلام من رمان پرستار هات رو ازتون خریدم ولی هنوز نیومده که دانلودش کنم...
  • سنچه طور رمان عشق یا لذت را دانلود کنم...
  • adminسلام مجددا برای شما به ایمیلتون ارسال شد لینک دانلود چک شدمشکلی نداشت از دانلود...
  • آرزوسلام من رمان گل سرخ رو ازتون خریدم و پولش رو هم واریز کردم ولی رمان دانلود نمیشه...
  • zahraسلام من از کانال تلگرام vip رو خریدم ولی مثل اینکه ادمین و نویسنده دزد تشریف دار...
  • zahraسلام من از کانال تلگرام vip رو خریدم ولی مثل اینکه ادمین و نویسنده دزد تشریف دار...
  • adminسلام بعد از خرید فایل برا ایمیل شما ارسال میشه که می تونید دانلود کنید...
  • adminسلام بعد از خرید فایل برا ایمیل شما ارسال میشه که می تونید دانلود کنید...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب، بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.