دانلود رمان برایم از عشق بگو (جلد دوم رمان یک بار نگاهم کن)
دانلود رمان برایم از عشق بگو
در که باز شد صدای دست و سوت سالن را پر کزد. آر شیا و ترنج به جمعیتی که توی سالن و پذیرایی جمع شده بودند با تعجب نگاه کردند.
ماکان کنار در دست به سینهای ستاده بود و با لبخند پهنی هر دو را برانداز میکرد. وقتی نگاه متعجبان دو را دید با بدجنسی گفت:
چیه بابا. باز خوبه گفتم اینجا چه خبره.
ارشیا به جمع لبخندی زد و به ماکان گفت:
حسابت و میرسم این همه آدم و چه جوری جمع کردی تو این یک ساعت؟
ماکان با خنده گفت:
باید به روح گراهابل یه فاتحهای نثار کنم. خوب اختراعی کرده.
ترنج خجالت زده به جمع سلام کرد. وضع ارشیا از او هم بدتر بود. با همه احوال پرسی کرد و گوشهای نشست. مهرناز خانم با هیجان به طرف ترنج رفت و در حالی که گونهاش را میبوسید گفت:
قربون عروس گلم برم که این همه خجالتیه.