دانلود رمان مهسا با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده: بیسان تیته
قسمتی از رمان:
چشمامو که باز کردم درختای نخل توجه امو جلب کرد ماهان متوجه شد که بیدار شدم
-سلام خانم گل بیداری شدی پاشو که رسیدیم تورو خدا همسفر مارو باش از وقتی دیشب شام خوردیم راه افتادیم تو خوابیدی
-چقدر زود رسیدم
-از دیشب یه سره دارم میرونما گفتم زودتر برسیم بهتره
خودمو رو صندلی جابجا کردم به اطراف نگاه کردم قبلنم اومده بودم بندر خیلی شهر قشنگی بود من هیچوقت فکر نمیکردم سرنوشتم قراره اینجا شکل بگیره داشتیم از یه خیابون عبور میکردم که سمت چپمون دریا بود دریای جنوب وای چقدر قشنگ بود به قایقایی که رو آب شناور بودن نگاه کردم به ماهان گفتم:
-ماهان یادت باشه بیام قایق سواری من خیلی دوست دارم باشه؟
-باشه خانمی حتما