دانلود رمان شروع یک داستان تازه با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده:khale ghezi
تعداد صفحات:523
داستان درباره ی دختری نویسنده ای هستش که فکر می کنه خیلی درگیر کارش شده و از همسرش دوره در ادامه داستان جریاناتی بین اون و برادر شوهرش به وجود میاد و به دنبالش مشکلاتی که با همسرش پیدا می کنه و …..
قسمتی از رمان:
پشت لب تابم نشسته بودم. مشغول تایپ کردن بودم. کاری که بیشتر ساعات روزِ منو می گرفت. کاری که باعث شده بود یادم بره همسر مهربونی دارم، که بهم احتیاج داره. کسی که بهم علاقه داشت.
الانو نمی دونم ولی اون موقع ها خیلی دوستم داشت. من براش مثل قبل نیستم.
حتما دیگه اونقدرا دوستم نداره.نگاهمو به سمت ساعت دیواری حرکت دادم ساعت یازده بود.
نمی دونم چرا ولی دلم برای همسرم تنگ شد.
حتی نوشتن هم نتونست وسوسم کنه.
به سمت اتاق خواب رفتم همسرم روی تخت نشسته بود و مشغول خوندن کتاب بود.
با عشق نگاهش کردم هنوزم مثل روز اول عاشقش بودم نگاهش بهم افتاد.
لبخندی زد و کتابو بست بعد دستاشو باز کرد. منم مثل بچه ای خودمو تو بغلش انداختم منو به خودش فشار داد.
سرمو آوردم بالا تا صورتشو نگاه کنم لبخندی زد و صورتم رو بوسید. همون طور که با موهام بازی می کرد گفت:
– حتما حسابی خسته شدی!
– نه خسته نبودم دلم برات تنگ شد.
– داری منو لوس می کنی؟ باز چی شده؟
– بهزاد؟
آروم سرمو بوسید و گفت: می دونم عزیزم، باهات شوخی می کنم.
بلند شدم و کنارش نشستم دستمو بین دستاش گرفت.آروم با انگشتام بازی می کرد.گفتم:
– میدونی داشتم به چی فکر می کردم؟
– به چی؟
– به اینکه خیلی ازت دور شدم.
– دیگه از اینم نزدیکتر تو بغلمیا!
– جدی میگم حس میکنم برات زن خوبی نیستم.
کمی با تعجب نگام کرد آروم منو به آغوشش کشید و گفت:
– تو بهترین زن دنیایی