دانلود رمان تلافی…و اما عشق از ناب رمان
دانلود رمان تلافی…و اما عشق
نوشته رویا رستمی
خلاصه داستان:داستان در مورد نفسه یه دختر سرد که تنهاس و به اجبار میره پیش عموش زندگی کنه در صورتی که با پسر عموش مثه کارد و پنیرن…اما قضیه اینه که اینجا یه مالکیت داریم که حق شاهکاره پسرعموی نفس.در عین نفرت مالک نفسه..یکم عجیبه اما حوندنش می ارزه به دونستنش….اما شاهکار قلب دانشگاه مردی که با دوستاش لقب خوش تیپای دزد رو دارن و دل می برن..اما قضیه چیه؟دوس دارم بخونینین و این عشقو ببینین…ژانرعاشقانه..پایان خوش..زمان رمان دهه ۴۰ میباشد
قسمتی از تلافی…و اما عشق
شاهکار چشم غره ایی به او رفت و گفت:آدم اینقد حسود؟
شهروز خندید با نفس و دریا سلام و احوالپرسی کرد و کنار دریا نشست.هرمز کتش را درآورد.روی دسته ی مبل نهاد و گفت:
-امروز دیر کردی؟
شاهکار پرنیا را بغل کرد.روی مبل نشست.پرنیای کوچک را درون آغوشش جا کرد و گفت:
-با بچه ها بودم،نمی دونستم شهروز و دریا اینجان و گرنه زودتر میومدم.
دریا پرسید:ناهار خوردی؟
شاهکار بوسه ایی روی گونه سفید برادرزاده اش نشاند و گفت:نه نخوردم هنوز.
دریا گفت:پس پاشین بریم سر میز.
شاهکار زیر چشمی به نفس که ابرو در هم کشیده بود و با تمام خشم نگاهش می کرد نگریست.لبخند زد که حرص نفس بیشتر درآمد.به همراه بقیه بلند شد تا به سر میز برود که پرنیا آرام در گوشش گفت:خاله نفس خیلی از دستتون ناراحت و عصبانیه عمو.
-چرا عمو؟
پرنیا شانه ایی بالا انداخت و گفت:نمی دونم.
شاهکار لبخندش را تمدید کرد و زیر لب گفت:دختر کوچولومون شیرش خراب شده صبحی،آخی!
ناهار در میان جمع خانواده عجیب به همه مزه داد.هر چند نفس طعم غذا را نفهمید از بس از دست شاهکار شاکی بود…..شاهکار در کنار شهروز نشست و با خانواده مشغول صحبت شد.ساعتی بد نفس که به اتاقش رفته بود هم به جمع اضافه شد.اما هنوز آنقدر از دست شاهکار عصبانی بود که حتی نگاهش هم نکرد.