چشم هایم حجم می گیرند. به طور عجیبی، دیگر هیچ میلی به نوشیدنِ آب پرتغالِ خنک ندارم. بی مکث به عقب برمی گردم و آزاد را می بینم که با گام های شل و بی عجله ای به سمتمان می آید. دست دراز شده ی برادرش را می فشارد و جواب سلام و علیک گرمش را سرسری می دهد. این بشر به برادر بزرگش هم محل نمی گذارد.
بی آنکه نگاهم کند و اصلا عددی حسابم کند، می گوید: -ای بابا…این دختر فراری هم که اینجاست…
فرهاد اخطار می دهد: -آزاد؟ آزاد بی خیال سر تکان می دهد: -چیه؟ فرهاد نفس حرصی اش را فوت می کند بیرون: -از دست تو…این چیه پوشیدی؟ مگه بچه ی دو ساله ای؟ آخه اینجا جاشه؟
آزاد کت چرم، سیاه و کوتاهی تنش کرده با شلوار جینِ طوسی. تا اینجا خیلی هم خوش تیپ است و کت و شلوارِ اسپرت، حسابی به قد بلند و هیکل متناسبش می آیند. مشکل تی شرت سیاهش است که نقش اسپرم های کوچک و سپیدی رویش حک شده. لب می گزم تا با صدای بلندی به تی شرت عجیب و غریبش نخندم.
آزاد کوتاه به لباس هایش نگاه می کند و شانه بالا می اندازد: -ولم می کنی؟ کی تو کیه برادر من؟ مکثی می کند و براثر نگاه عصبانیِ فرهاد، حرفش را اصلاح می کند: -منظورم اینه کی به کیه…اخم نکن حالا…من که اصلا نمی خواستم بیام. تو استدیو کلی کار داشتم هی زنگ زدی گفتی عجله کن. منم یه راست اومدم اینجا ببینم چی میدن انقدر هولی! با صدای بلندی می خندد. از آن قهقهه ها که مو را به تن راست می کنند
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.