دانلود رمان پنجره ها می میرند از ناب رمان
مقدمه:
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک
اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست،چه باید بکنم
با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند
همین هم می شه، صبرش که سر می یاد، قدم پیش می ذاره، دستش بند بازوم می شه و به زور و جیر بالا می کشدم و می گه: بیا برو گند زدی به همه ی زندگی! الآن اون شیفتک می یاد بیچاره امون می کنه! به زور تکونی به خودم می دم، على هم هلم می ده سمت حموم و می گه: تا خودتو بشوری منم برات حوله می بارم. فقط ببین، زیاد نمون زیر دوش، کل آپارتمان امروز بشور و بساب داشتن، آب سرد می شه.
جواب نمی دم، می رم تو حموم و با همون لباسها می ایستم به گوشه. الآن مثلا اگه لخت بشم و بایستم زیر دوش، آب شره کنه رو هیکلم و خودمو کف مالی کنم از کثافتی که به تنمه پاک می شم؟! مغزم چی؟! آب به عمق سرم هم نفوذ پیدا می کنه؟! اونو با چی بشورم؟! تصویرهایی که دیدم رو چه جوری پاک کنم؟! نه خیر! دوش گرفتن علاج کار من نیست! من باید به غلطی بکنم که این مغز وامونده به مدت از کار بیفته! بره تو کما! من باید دنیامو امشب، همین امشب نگه دارم که کمتر عذاب بکشم! آره!
این بهترین گزینه است! امشب که بگذره و بگذرونمش، شاید فردا | امیدی باشه که دوباره از جام بلند شم !
همزمان با علی که حوله برام آورده می بام دم در حموم بدون اینکه دوش گرفته باشم.