خلاصه رمان: ?رزا دخترِ الهه آب آناهید و هوریره اس … سالها توی جزیره زندگی کرده بی اونکه از هویتِ واقعیِ خودش خبر داشته باشه پسری میاد و اون و به دنیای خودش یعنی دنیای خدایان میبره و شروع به آموزش دادنش میکنه تا بتونه از اون آناهیدِ دیگه ای بسازه این میون اتفاقاتی میفته که ….…پایان خوش ژانر: درام، فانتزی، تخیلی، عاشقانه
بار ديگر خودم رو از ميان آب کشيدم بيرون آفتاب نيم روزي باعث درخشش پوستم ميشد اما برايم مهم نبود… خيلي وقت بود که به اين تفاوت ها عادت کرده بودم… درست از زمان تولدم بود که اطرافيان متوجه ظاهر عجيبم شده بودن و کاري باهام کردن که هيچ پدر و مادري در حق فرزندش نميکرد. البته بهتر بود بگم با من و مادرم هر دو رو در جزيره اي دور افتاده رها کردن.. وقتي پانزده سالم بود مادرم مرد و من تنها شده بودم تنها به معني واقعيِ کلمه. خيلي وقت بود که با کسي حرف نزده بودم درست چهار سال گاهي اوقات براي اين که حرف زد از يادم نره بلند بلند با خودم حرف ميزدم.
از پدرم چيزي نميدونستم مادرم هيچ وقت اطلاعي در دستم قرار نداده بود من هم کنجکاوي نکرده بودم اما با اين وجود نياز داشتم که بدونم اون کيه مخصوصا حالا که تنها شده بودم بايد ميفهميدم که چرا طرد شدم؟چرا با مادرم فرق داشتم.
دانلود رمان آناهید و سرزمین خدایان با لینک مستقیم
نه اين که تفاوت هام با مادرم زياد باشه يعني اين که دست يا پاي اضافي داشته باشم نه اما به گفته ي مادرم زيبايي من شبيه خدايان بود اما من هيچ وقت نفهيده بودم چرا زيبايي بايد دليلي بر طرد شدن باشه تنها يک حرف براي من قابل قبول بود اين که اونها ترسيده بودن از درخشش پوستِ من ميترسيدن از اين که بي هيچ لب زدني حرف ميزدم ميترسيدن از اين که مثلِ کودکان ديگر بي تابي نميکردم و فقط با چشماني پرسشگر بهشون زل ميزدم و جاي اينکه با گريه خواسته ام رو بيان کنم حرف ميزدم همه اين ها باعث شده بود که الان من فقط هر چند ماه يک بار انسان ببينم حتي اون موقع هم با وحشت از من دور ميشدن. يکي ديگر از چيزهايي که به خيالِ من اونها رو ترسونده بود موها و چشمهاي من بود که با تغيير شرايط روحيم و تغيير محيطِ اطرافم تغيير مي کرد اما هر آدمي که ديده بودم اين دو رنگ عوض نمي کردن جز اينکه سفيد مي شد و يا به خواسته ي خودشون با موادي تغيير ميکرد. اما رنگ پوستم هميشه سفيد بود سفيدِ مرمري و اما لبانم که به گفته ي مادرم مثلِ غنچه ي گلِ رز بود شايد به خاطرِ همين بود که اسم من و رزا گذاشته بود.
دانلود رمان آناهید و سرزمین خدایان با لینک مستقیم
از آب بيرون اومدم قايقِ بازديد کننده ها رو ديدم که به سمتِ ساحل ميومدن ترجيح دادم قبل از اينکه بترسونمشون به کلبه ام برم.
احساس کردم کسي صدام زد: رزا… صدايي بود مثلِ باد مثلِ يک چيزِ گذرا مثلِ صداي مادرم… آهي کشيدم و به آيينه نگاهي انداختم امروز به خاطرِ آفتابي که ميتابيد موهايم به رنگِ طلايي در اومده بود و با توجه به اين که حالم زياد خوب نبود صاف تا شونه ام ريخته شده بود اما چشمام سياه مونده بود شايد چون دلم ميخواست که يک چيزي از مادرم داشته باشم براي همين چشمانم زياد تغيير نميکردن… صداهايي از بيرون توجه ام رو جلب کردن از پنجره ي کلبه نگاه کردم زن و مردي هراسان با وسايل به جزيره پا گذاشتن… ترجيح دادم داخلِ کلبه بمانم تا اينکه با بيرون رفتنم باعثِ وحشتشون بشم
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.