دانلود رمان بسنه با لینک مستقیم
خلاصۀ رمان:
بسنه دختری آروم، که تو تمام زندگیش حس اضافه بودن رو داشته… آکنده از حسرته! حالا، بعد از چند سال اجبار پدرش، مبنی بر ازدواج با پسر عمویی که از زنش جدا شده… بسنه رو خیلی بیشتر به هم میریزه… اما تن میده به این اجبار و زندگیش با رازی که برملا میشه، دچار شوک عظیمی میشه و سورنا…
*
مقداری از رمان :
– سلام
تا سلامی گفتم با شک پرسید:
– اتفاقی افتاده؟
– نه.
– صدات یجوریه. ناراحتی انگار.
دانا هم فهمیده بود که ناراحتم. بی خیال پرسیدم:
– مهراب خونه ست.
– نه ماموریته.
– خواستم بیام اونجا.
– پاشو بیا. وایسا ببینم کجایی؟
– جلو درم.
کلافه پوفی کرد و آیفون را زد. تازه وقتی که در ورودی رو باز کردم فهمیدم چقدر گرمم شده.
مثل همیشه داشت کتاب می خواند. این را از عینکی که لا به لای کتاب گذاشته بود فهمیدم. دوسالی می شد که ازدواج کرده بود اما بچه ای نداشتند. وقتی هم می گفتم بی خیال می گفت” مهراب برام مهمتره”
صدای دانا منو از فکر بیرون آورد.
– نمی خوای جواب بدی؟
نگاهش کردم در حالی که لیوانم رو از چای ترش پر می کرد به گوشی موبایلم اشاره کرد و گفت:
– داره زنگ می زنه.
شماره مامان بود. گوشی رو بر عکس کردم و لیوان چای ترش مورد علاقه ام رو برداشتم.
مثل همیشه مهربان پرسید:
– نمی خوای بگی چی شده که این افتخار نصیبم شده که اینجایی؟
بی تفاوت گفتم:
– بحث کردم:
رمان های پیشنهادی :