– هوم؟ – پروازمون واسه کجاست؟ عجیب بود که اصلا تا الان نپرسیده بودم ازش. نگاه سرسری بهم انداخت و گفت: – ترکیه – تا کی؟ – نمیدونم، باید از اونور خبر بدن بهم. منتظرم کارای اقامت اوکی شه – وای آخه ترکیه چیه کوهیار.. خیلی بدم میاد – زیاد نمیمونیم که.. تهش دو هفته پوفی کشیدم و مشغول جوییدن ناخونای کاشت شدهم شدم که گفت: – میریم دنیزلی(Denizli) چشمام ستاره بارون شد.
– وای.. شنیدم خیلی جاهای دیدنی قشنگی داره – آره.. پاموک کاله(pamukkale) شنیدی تاحالا؟ جیغی زدم که باعث شد چند نفر برگردن سمتمون. – آره آره.. وای مهیار حرصی گفت: – درد.. جیغ جیغو نیشم جمع شد. با کیفم به آرومی کوبیدم تو سینش و گفتم: – جیغ جیغو عمته
فعلا که صدای تو پرده گوش مارو به اسارت گرفته خندم گرفته بود. تو همین لحظه بود که پروازمون رو پیج کردن. کوهیار سریع بلند شد. مام بلند شدیم و بعد، سوار شدن و جابه جا شدنمون ده دقیقه، یه ربعی زمان برد. من کنار یه زن چادری، و کوهیار و مهیارم کنار هم نشستیم. هنذفریم رو در آوردم تا کل تایمی که تو هواپیماییم رو آهنگ گوش بدم و متوجه طول راه نشم. همین که خواستم آهنگ رو پلی کنم متوجه نگاه خیره خانومه بهم شدم. برگشتم سمتش که چشم تو چشم شدیم. یهو لبخند گنده ای زد و گفت: – عه خانم مهرورز شمایین؟ وای چه سعادتی.. ببخشید توروخدا نشناختم.. دختر من عاشق شماست. اه زنیکه تند تند داشت حرف میزد. خب یه نفس بکش بعد تخت گاز برو. با حرفش یاد اون ماجرای عموپورنگ افتادم؛ که یه روز یه زنه عموپورنگ رو میبینه بهش میگه دختر من تموم برنامه هاتونو میبینه و عاشق شماست و این حرفا.. در حالی که خودش هر روز می شسته عمو پورنگ می دیده. لبخند زوری زدم و گفتم: – لطف دارن ایشون. گوشیشو در آورد و گفت:
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.