خلاصه ای از داستان رمان: داستان درباره پسری الکی خوش به نام آرمین هستش که به هیچ عهد و تعهدی پایبند نیست. دست روزگار مهرنوش را سر راهش قرار می دهد که زنی مطلقه و کم سن و سال است، آرمین تلاش می کنه تا بتونه چند صباحی با مهرنوش باشد، مهرنوش مقاومت میکند و آرمین تصمیم میگیره که …
روی آخرین پله ورودی خانه نشسته بود، یکی از کفش هایش را در دست گرفته و واکس می زد. ناشیانه برس را روی چرم کفشش می کشید، فقط می خواست هر چه سریعتر از خانه بیرون برود. دوباره خواهرش مهرناز آمده بود به خانه شان و متلک های تیز و تندش روح و روانش را نشانه گرفته بود. یکی از کفش های واکس خورده را به پا کرد و سراغ آن یکی رفت، همزمان صدای مهرناز را شنید: -مامان، فکر می کنی کی این وسط ضرر کرد؟ کاوه؟ چه خوش خیالی شما، خواهر بدبخت من دو دستی خاکو ریخت رو سر خودش صدای مادرش را شنید که ملتمسانه می گفت: -دختر یواش، میشنوه، هنوز نرفته بیرون صدای خواهرش بالا رفت: -خوب دارم میگم که بشنوه، مگه ازش می ترسم؟ می گم تا بدونه چه غلطی کرده -مهرناز تو هر دفه میای اینجا نبش قبر می کنی، مادر پسره خانوم… بود، ه… بود، با اینو اون بود صدای نق نق دختر مهرناز را شنید، به دنبالش صدای مادرش بلند شد: -پاشو به بچه شیر بده گرسنه است مهرناز غرید: -کدوم شیرو بدم مادر من؟ اینقدر حرص خوردم شیرم شده زرداب، بچه ام می خوره بهش نمی سازه.
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب،
بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید
بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
[…] دارم میگم که بشنوه، مگه ازش می ترسم؟ می گم تا بدونه چه غلطی کرده -مهرناز تو هر دفه میای اینجا نبش قبر می کنی، مادر […]